مرگ بی پایان پارت ۱۲
الاویو
رفتم پیش مامانم و شروع کردم به گریه کردن و ماجرا رو براش تعریف کردم واون هم رفت به بابای اون پسره بگه رفت گفت که دیگه نیاد سمت من من هم همراه با مامان و بابام رفتم بیرون از اونجا
نیک ویو
دیدم ا.ت اعصبانی داره همراه با الا میاد
نیک :عزیزم چیشده
ا.ت:هیچی بابا الا اونجا با یه پسره حدودا همسن خودش دعواش شد اون هم دست ا.ت رو خش انداخته
نیک:کی الان میرم سراغش
ا.ت:ول کن عزیزم خودم رفتم سراغ باباش و گفتم بچت دیگه حق ندارع سمت بچم بیاد پدرش هم هیچی نگفت
نیک : مطمئنی لازم نیست برم ؟
ا.ت:اره عزیزم لازم نیست
نیک:پس اوکی سوارشید تا بریم
ا.ت:باش
......ادامه دارد
رفتم پیش مامانم و شروع کردم به گریه کردن و ماجرا رو براش تعریف کردم واون هم رفت به بابای اون پسره بگه رفت گفت که دیگه نیاد سمت من من هم همراه با مامان و بابام رفتم بیرون از اونجا
نیک ویو
دیدم ا.ت اعصبانی داره همراه با الا میاد
نیک :عزیزم چیشده
ا.ت:هیچی بابا الا اونجا با یه پسره حدودا همسن خودش دعواش شد اون هم دست ا.ت رو خش انداخته
نیک:کی الان میرم سراغش
ا.ت:ول کن عزیزم خودم رفتم سراغ باباش و گفتم بچت دیگه حق ندارع سمت بچم بیاد پدرش هم هیچی نگفت
نیک : مطمئنی لازم نیست برم ؟
ا.ت:اره عزیزم لازم نیست
نیک:پس اوکی سوارشید تا بریم
ا.ت:باش
......ادامه دارد
- ۲.۳k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط