فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۷

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت²⁷

ات : منم
کوک : چی ؟
ات : میگم منم عاشقتم
کوک : جدی ؟؟؟ جدی میگی ؟
ات : آره راست میگم فقط میترسیدم بهت بگم چون نگران این بودم که دوستیمون خراب بشه
کوک : ات مرسییییییی ( ذوق و خنده )

یهو دیدم کوک منو بلند کرد و رو هوا چرخوند که منم خندم گرفت
راستش منم خیلی وقت بود عاشق کوک شده بودم
فقط همیشه سعی کردم جلو خودم و احساساتم رو بگیر چون ترسیدم نکنه بخاطر یه احساس دوستیمون واسه همیشه خراب بشه پس هیچ وقت هیچی نگفتم

کوک داشت منو میچرخوند روی هوا که لبای کوک رو روی لبای خودم احساس کردم
اینسری باهاش همکاری کردم
کوک : ات اگه بدونی الان چقد خوشحالم همش استرس اینو داشتم منو رد کنی یا ازم متنفر بشی
ات : کوک دیوونه شدی ؟ من هیچ وقت تورو رد نمیکنم

کوک ویو *
امروز بهترین روز زندگیم بود چون فهمیدم احساس من یه طرفه نبوده و بالاخره موفق شدم بهش بگم که چقد عاشقش هستم
خودمم نمیدونم از کی عاشقش شدم ولی الان یه احساس سبکی خاص دارم
ات مال منه فقط مال من
کوک : ات هیچ وقت قرار نیست ولت کنم
ات : فک کردی من به این راحتی ها ولت میکنم ؟؟
جفتمون با خنده رفتیم سمت ماشین که دیگه برگردیم خونه

(سلام به گوگولی های من
من هنوز کامل خوب نشدم و نمیتونم زیاد بنویسم اما این پارت رو برای تشکر گذاشتم که این همه وقت صبر کردید
یه کوچولو دیگه هم صبر کنید تا دوباره مثل قبل براتون کلی پارت بزارم )