ویو ات
ویو ات
که یهووو سیاهی
......
ویو ات
چشمامو باز کردم توی بار نبودم توی یه جایی شبیه به انبار بودم با کلی وسایل خونی من از بوی خون متنفر بودم پس. دماغمو گرفتم سرم داشت از شدت درد میترکید که یهو در باز شد و یکی اومد داخل چون تاریک بود نتونستم خیلی خوب بینم
..: توی بار چه غلطی میکزدی
ویو ات
اون کوک بود اره کوک بود هوفف خیالم راحت شد فک کردم دزدیدنم
ات ـ: کوک من با یونا رفته بودم بار تا یکم حال و هوام عوض بشه
کوک: اها اونم با مست کردن و رقصیدن
ات: تو از کجا میدونستی من رفتم بار
فلش بک به دیروز
ویو کوک
ات به نظر دختر بدی نمیاد پس بهتره یکم ازادش بزارم وقتی زنگ زد قبول کردم که بره گفت میخواد بره کافه از اونجایی که منم قراره با تهیونگ برم بار تا چند تا قرار داد انجام بدیم گفتم بهترع اونم توی خونه نمونه
پرش زمانی به رسیدن تهیونگ و کوک توی بار
ویو ته
داشتیم با کوک ب قرار داد هارو امضا میکردیم که چشمم خورد به بونا که خواب بود فک کردم توهم زدم پس به کوک گفتم تا ببینم کوک هم میبینتش یا فقط من میبینمش
ته: کوک
کوک: بله
ته: اون یونا نیستش
کوک: کو کجاست
ته: اونا هانش سمت راستمون
کوک: چرا خودشو اما ات گفته بود با یونا میره کافه پس اگه یونا اینجاست ات هم اینجاست (حرصی)
ته: اره پسر یه چیزی بگم عصبی نمیشی
کوک: نه بگو
ته: اون ات نیست دارع اون وسط میرقصه
کوک: چرا خودشه (عصبی)
ویو کوک
رفتیم پیش ات که یهودستمو گرفتو شروع کرد باهام رقصیدن
ات: تو چقدر شبیه شوهر زوریمی (خنده)
کوک: شبیه هش نیستم خودشم(پوزخند)
(ات بیهوش میشه)
کوک: اخه الان وقت بیهوش شدن بود
راوی
کوک ات رو براید استایل بغل میکنه و به سمت ماشین میرع تهیونگم یونارو جمع میکنه و به سمت ماشین خودش میره
اینم از این پارت ببخشید دیر گذاشتم اصلا حالم خوب نبود و حال نوشتن نداشتم شرایط بعدی ۱۵ لایک ۱۵کامنت ۲تا فالور) ماچ به کلتون❤❤❤
که یهووو سیاهی
......
ویو ات
چشمامو باز کردم توی بار نبودم توی یه جایی شبیه به انبار بودم با کلی وسایل خونی من از بوی خون متنفر بودم پس. دماغمو گرفتم سرم داشت از شدت درد میترکید که یهو در باز شد و یکی اومد داخل چون تاریک بود نتونستم خیلی خوب بینم
..: توی بار چه غلطی میکزدی
ویو ات
اون کوک بود اره کوک بود هوفف خیالم راحت شد فک کردم دزدیدنم
ات ـ: کوک من با یونا رفته بودم بار تا یکم حال و هوام عوض بشه
کوک: اها اونم با مست کردن و رقصیدن
ات: تو از کجا میدونستی من رفتم بار
فلش بک به دیروز
ویو کوک
ات به نظر دختر بدی نمیاد پس بهتره یکم ازادش بزارم وقتی زنگ زد قبول کردم که بره گفت میخواد بره کافه از اونجایی که منم قراره با تهیونگ برم بار تا چند تا قرار داد انجام بدیم گفتم بهترع اونم توی خونه نمونه
پرش زمانی به رسیدن تهیونگ و کوک توی بار
ویو ته
داشتیم با کوک ب قرار داد هارو امضا میکردیم که چشمم خورد به بونا که خواب بود فک کردم توهم زدم پس به کوک گفتم تا ببینم کوک هم میبینتش یا فقط من میبینمش
ته: کوک
کوک: بله
ته: اون یونا نیستش
کوک: کو کجاست
ته: اونا هانش سمت راستمون
کوک: چرا خودشو اما ات گفته بود با یونا میره کافه پس اگه یونا اینجاست ات هم اینجاست (حرصی)
ته: اره پسر یه چیزی بگم عصبی نمیشی
کوک: نه بگو
ته: اون ات نیست دارع اون وسط میرقصه
کوک: چرا خودشه (عصبی)
ویو کوک
رفتیم پیش ات که یهودستمو گرفتو شروع کرد باهام رقصیدن
ات: تو چقدر شبیه شوهر زوریمی (خنده)
کوک: شبیه هش نیستم خودشم(پوزخند)
(ات بیهوش میشه)
کوک: اخه الان وقت بیهوش شدن بود
راوی
کوک ات رو براید استایل بغل میکنه و به سمت ماشین میرع تهیونگم یونارو جمع میکنه و به سمت ماشین خودش میره
اینم از این پارت ببخشید دیر گذاشتم اصلا حالم خوب نبود و حال نوشتن نداشتم شرایط بعدی ۱۵ لایک ۱۵کامنت ۲تا فالور) ماچ به کلتون❤❤❤
- ۶.۸k
- ۲۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط