تومطعلقبهمنی
#تو_مطعلق_به_منی
پارت_22
اون رو بدرقه کردیم د برگشتم سمت ات و گفتم
_بهتری دخترم؟!
+آره
_نگرانتم...
+چرا؟!
_چون یهو اون حرف رو گفتی ک قرار بکشمت
+اوم
_جدی فک کردی میکشمت؟
+آره فکر کردم اگه دیگه دوسم نداشته باشی منو میکشی...
_برو اون طرف
+چرا؟
_چون یه وقت نترسی چون الان عصبی هستم"سرد،بم"
+هر جور راحتی...
_جدی داری میری؟
+آره خودت گفتی
_باشه باشههههه برو اصن
+او ناراحت شدی باید فک میکردی قبل بیان حرفت
_اوووو ات داری روی سگم رو بیدار میکنی
+چطور
_چون تو فراموش کردی من مین یونگی بزرگ هستم
+منم مین ات هستم خوشبختم.
_هی.....چی الان چی گفتی؟؟"خر ذوق"
+همونی ک شنیدی
_اومم
به سمت در بیرون رفتم ک گفت
_کجاااااا
+این بیرون به گربه مشکی هس میرم پیش اون چون از یه گربه دیگه عصبی ام
_خب همین گربه آرومت میکنه
& "سرفه"
_+او سلام اجوما
&سلام وقت خاموشیه من میرم زود بخوابید پسرم
_باشه آجوما
بعد از رفتن آجوما منو ات یکم حرف زدیم ات هم خودش رو خالی کرد و گفت که چرا فکر میکرد؟! دخترکم رو مغزش رو مسموم کردن چرا؟! به هر حال ات ک روی مبل خوابیده بود رو برد بردم روی تختمون گذاشتم باید زود تر این دختر رو مال خودم میکردم
با نگاه کردن به ات خوابم برد
ویو ات
صبح با قلقلکی که به پوص.یم میومد از خواب بیدار شدم با چشم های یونگی بین پ.اهام رو به رو شدم و ازش پرسیدم
+.....
#اد_هوپی
حمایت کمه لایک و کامنت زیاد نباشه نمی زارم.🎀
پارت_22
اون رو بدرقه کردیم د برگشتم سمت ات و گفتم
_بهتری دخترم؟!
+آره
_نگرانتم...
+چرا؟!
_چون یهو اون حرف رو گفتی ک قرار بکشمت
+اوم
_جدی فک کردی میکشمت؟
+آره فکر کردم اگه دیگه دوسم نداشته باشی منو میکشی...
_برو اون طرف
+چرا؟
_چون یه وقت نترسی چون الان عصبی هستم"سرد،بم"
+هر جور راحتی...
_جدی داری میری؟
+آره خودت گفتی
_باشه باشههههه برو اصن
+او ناراحت شدی باید فک میکردی قبل بیان حرفت
_اوووو ات داری روی سگم رو بیدار میکنی
+چطور
_چون تو فراموش کردی من مین یونگی بزرگ هستم
+منم مین ات هستم خوشبختم.
_هی.....چی الان چی گفتی؟؟"خر ذوق"
+همونی ک شنیدی
_اومم
به سمت در بیرون رفتم ک گفت
_کجاااااا
+این بیرون به گربه مشکی هس میرم پیش اون چون از یه گربه دیگه عصبی ام
_خب همین گربه آرومت میکنه
& "سرفه"
_+او سلام اجوما
&سلام وقت خاموشیه من میرم زود بخوابید پسرم
_باشه آجوما
بعد از رفتن آجوما منو ات یکم حرف زدیم ات هم خودش رو خالی کرد و گفت که چرا فکر میکرد؟! دخترکم رو مغزش رو مسموم کردن چرا؟! به هر حال ات ک روی مبل خوابیده بود رو برد بردم روی تختمون گذاشتم باید زود تر این دختر رو مال خودم میکردم
با نگاه کردن به ات خوابم برد
ویو ات
صبح با قلقلکی که به پوص.یم میومد از خواب بیدار شدم با چشم های یونگی بین پ.اهام رو به رو شدم و ازش پرسیدم
+.....
#اد_هوپی
حمایت کمه لایک و کامنت زیاد نباشه نمی زارم.🎀
- ۴.۵k
- ۱۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط