کسی تنهایی یک فرد شاعر را نمی فهمد

کسی تنهایی یک فرد شاعر را نمی فهمد
و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد

دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها
و حتی آسمان مرغ مهاجر را نمی فهمد

پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت
خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد

خیابان ها و ماشین های سر در گم نمی دانند
که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند وقتی
سواره خط کشی قلب عابر را نمی فهمد

حضور حاضر غایب که می گویند یعنی من
غریب افتاده ای که جمع حاضر را نمی فهمد

نمی خواهد بپرسی حال و روز واژه هایم را
کسی تنهایی یک فرد شاعر را نمی فهمد
دیدگاه ها (۱)

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

گفته بودی که چرا محو تماشای منیآنچنان مات که یکدم مژه برهم ن...

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنویآهنگ اشتیاق دلی دردمند راشا...

مثل آن‌لحظه که حفظ غمِ‌ظاهر سخت استماندن چشم به دنبال مسافر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط