پارت

پارت۵۰

یهو ژان افتاد پایین که ییبو سری گرفتش و ژان افتادتوبغلش
شوکای هم نجات دادن
ییبو و لی هن و وانگ اومدن برای کمکشون
ژان ..اینجا چیکار میکنی
ییبو.. اومدم نجاتت بدم

ژان ..وقتی وانگ دید گفت تو زنده ای بغلش کرد گفت
فکر کردم مردی

وانگ ..نگران نباش من قوی‌تر از این حرفا هستم لی هن کمکم کرد و منو نجات داد زخم خوب شده

ییبو..مثلا منم مرده بودم چرا هیچکس نگران من نیست
ژان.. معلومه نگران توهم شدم
ییبو.. چه عجب

لی هن..حالا چیکار کنیم
شوکای ..باید بقیه رو نجات بدیم
ییبو..فهمیدید رئیسشون کیه
شوکای.. نه نفهمیدیم

ژان که دید شوکای اینجوری گفت اونم دیگه هیچی نگفت
ییبو..باشه پس بریم بگیرمیشون و بقیه نجات بدیم
ژان لی هن فرستادن پیش دخترا و پسرا رفتن تا بقیه نجات بدن و قاتلان را بگیرن

دینگ یوشی..من خسته شودم اخرم باید منطزره مرگمون باشیم

چن ژه یوان..من انوزکلی ارزو دارم
دینگ یوشی..اخه من اززندگیم سیرشودم
لینگ هه. دستوردادکه همه جارواتیش بزنن

سربازهاشروع کردن به همه جا نفت ریختن

دینگ یوشی..به نظرت بوی نفت نمیاد
چن ژه یوان..نه فقط بوی مرگه
دینگ یوشی..خفه شوببینم دارن چیکارمیکنن

چن ژه یوان..واقعامیخان زنده زنده ماروبه سوزونن
دینگ یوشی.. به پشت من بچسب
چن ژه یوان..چرا؟
دینگ یوشی..میخام موقعه مرگ یکی بهم چسبیده باشه دیوونه نمیتونیم که منطزره مرگمون باشیم باید دستامونو بازکنیم

دینگ یوشی و چن ژه یوان موفق به بازکردن دستاشون شودن میخاستن دروبازکنن که متوجه شودن در قفله
چن ژه یوان..حالا بایدچیکارکنیم
دینگ یوشی..بگرددنبال یه راه خروج
داشتن دنبال راه دیگه میگشتن که یهو ییبو اومد درو باز کرد نجاتشون داد

دینگ یوشی..شماها اینجا چیکارمیکنید
ییبو ..اومدیم شمارونجات بدیم

شوکای بیخیال باید بریم دهکدرو نجات بدیم

بعد شوکای و ییبو و دینگ یوشی و چن ژه یوان و وانگ بهشون حمله کردن
لینگ هه دیدکه وانگ ییبو و شوکای هنوز زندن
لینگ هه..هه بیورضه ها نتونستید دونفروبکشین سری بهشون حمله کنید
لایک و فالو یادتون نره خوشگلا💖❤