BTS, Roman
#قطره_های_خون_گردنم
#Part13
جین- بیا اینجا بدو
رفتم کنارش ایستادم.
من- چی؟
جین- دست تو بده
و یک سرنگ و برداشت
من- هی! چیکار میکنی!
جین- فقط یک خون میگیرم
من- به هیچ عنوان. خوبه همتون خونآشامیناااااا!
که دیدم تهیونگ و جونگکوک یک ماست مخصوص به بینی و دهنشون زدن.
جین- حالا بیا
من- خودت چی!؟
جین- من سالهای زیادی روی خون انسانها کار کردم. نگران نباش برام عادی شده.
من- خوب همه ی اینا به کنار، چرا میخوای ازم خون بگیری خو!
جین- ای واای! چقدر تو سیریشی! بابا، داستانش خیلی طولانیه. تو بزار من آزمایش DNA خون تو رو بگیرم، بعد اگه خودت بودی واقعیت و بهت میگم
من- اونوقت اگه مردم چی؟!
جین- هوففف، دیگه حوصله صحبت اضافی رو ندارم.
و بعد به تهیونگ اشاره کرد. تهیونگ با سرعت برق به سمت اومد و از پشت محکم گرفتم و جین از دست راستم خون گرفت.
من- جیغ، ولم کن عو*ضی.. دستت و بکش!
خون و که گرفت، تهیونگ ازم دور شد. خواستم به سمتش خیز بردارم که سریع فرار کرد
(پوزخند)تهیونگ- دیدی نمیتونی من و بگیری! من سرعتم خیلی زیاده!
(ناراحت)من- ننه سرهتی!<دقت داشته باشین، توی این جمله غلط املایی وجود نداره>
خنده ای تمسخر آمیز برام سر داد، منم بهش اهمیت ندادم و رفتم سمت جین.
(عصبانی)من- هوی، دُکی جون، من عروسک خیمه شب باز تو نیستم که هر کاری میخوای باهام بکنی! شِنُفتی یا نه!!؟
هیچ جوابی نداد، انگار نه انگار داشتم باهاش حرف میزدم!
من- با تو ام!!
جین- وقتی جواب آزمایشت بیاد، مشخص میشه که باید اینجا بمونی یا نه.
(پوزخند)من- ته. میخوام هیچوقت اینجا نمونم!
برگشتم ببینم تهیونگ و جونگکوک کجان، از اتاق خارج شده بودن.
من- وا! اون دوتا کله خر کجان!؟
جین- زیر اون ماسکا نمیتونی زیاد دووم بیاری، حتما رفتن بیرون تا یکم نفس تازه کنن.
بی توجه شدم. روی میز کنار دست جین چهار زانو زدم. به کارایی که میکرد خیره بودم.
من- هی، اینا چیه میریزی توی خون من!
جین- یک ماده ای برای نشون دادن بهتره آزمایش.
من- آهان..
هرکاری که میکرد، من توش دخالت میکردم و سوالی میپرسیدم. یا توی بعضی کاراش میگفتم داره اشتباه میکنه که بالاخره خونش به جوش اومد و تیغی که دستش بود و روی میز کوبید و بهم خیره شد.
(کلافه)جین- هی تو، نمیخوای بری و زحمت و برام کم کنی!؟
دست به کمر جوابش دادم
من- البته که نه! ناسلامتی خون من زیر دستت!!
جین- بخدا قسم تو با اینهمه وراجی حواسم و پرت میکنی. میخوای بری پیش تهیونگ و جونگکوک؟
من- به هیچ عنوان. خیلی ببخشید که من به میل خودم نیومدم، پس باید من و تحمل کنی...
صاف نشستم و چهره مو براش ترش کردم و ادامه دادم
من- ... چندش!
جین هیچی نگفت و بجاش به کارش ادامه داد. منم حوصله حرف زیادی نداشتم و به کارایی که میکرد، با دقت فراوان نگاه میکردم.
#Part13
جین- بیا اینجا بدو
رفتم کنارش ایستادم.
من- چی؟
جین- دست تو بده
و یک سرنگ و برداشت
من- هی! چیکار میکنی!
جین- فقط یک خون میگیرم
من- به هیچ عنوان. خوبه همتون خونآشامیناااااا!
که دیدم تهیونگ و جونگکوک یک ماست مخصوص به بینی و دهنشون زدن.
جین- حالا بیا
من- خودت چی!؟
جین- من سالهای زیادی روی خون انسانها کار کردم. نگران نباش برام عادی شده.
من- خوب همه ی اینا به کنار، چرا میخوای ازم خون بگیری خو!
جین- ای واای! چقدر تو سیریشی! بابا، داستانش خیلی طولانیه. تو بزار من آزمایش DNA خون تو رو بگیرم، بعد اگه خودت بودی واقعیت و بهت میگم
من- اونوقت اگه مردم چی؟!
جین- هوففف، دیگه حوصله صحبت اضافی رو ندارم.
و بعد به تهیونگ اشاره کرد. تهیونگ با سرعت برق به سمت اومد و از پشت محکم گرفتم و جین از دست راستم خون گرفت.
من- جیغ، ولم کن عو*ضی.. دستت و بکش!
خون و که گرفت، تهیونگ ازم دور شد. خواستم به سمتش خیز بردارم که سریع فرار کرد
(پوزخند)تهیونگ- دیدی نمیتونی من و بگیری! من سرعتم خیلی زیاده!
(ناراحت)من- ننه سرهتی!<دقت داشته باشین، توی این جمله غلط املایی وجود نداره>
خنده ای تمسخر آمیز برام سر داد، منم بهش اهمیت ندادم و رفتم سمت جین.
(عصبانی)من- هوی، دُکی جون، من عروسک خیمه شب باز تو نیستم که هر کاری میخوای باهام بکنی! شِنُفتی یا نه!!؟
هیچ جوابی نداد، انگار نه انگار داشتم باهاش حرف میزدم!
من- با تو ام!!
جین- وقتی جواب آزمایشت بیاد، مشخص میشه که باید اینجا بمونی یا نه.
(پوزخند)من- ته. میخوام هیچوقت اینجا نمونم!
برگشتم ببینم تهیونگ و جونگکوک کجان، از اتاق خارج شده بودن.
من- وا! اون دوتا کله خر کجان!؟
جین- زیر اون ماسکا نمیتونی زیاد دووم بیاری، حتما رفتن بیرون تا یکم نفس تازه کنن.
بی توجه شدم. روی میز کنار دست جین چهار زانو زدم. به کارایی که میکرد خیره بودم.
من- هی، اینا چیه میریزی توی خون من!
جین- یک ماده ای برای نشون دادن بهتره آزمایش.
من- آهان..
هرکاری که میکرد، من توش دخالت میکردم و سوالی میپرسیدم. یا توی بعضی کاراش میگفتم داره اشتباه میکنه که بالاخره خونش به جوش اومد و تیغی که دستش بود و روی میز کوبید و بهم خیره شد.
(کلافه)جین- هی تو، نمیخوای بری و زحمت و برام کم کنی!؟
دست به کمر جوابش دادم
من- البته که نه! ناسلامتی خون من زیر دستت!!
جین- بخدا قسم تو با اینهمه وراجی حواسم و پرت میکنی. میخوای بری پیش تهیونگ و جونگکوک؟
من- به هیچ عنوان. خیلی ببخشید که من به میل خودم نیومدم، پس باید من و تحمل کنی...
صاف نشستم و چهره مو براش ترش کردم و ادامه دادم
من- ... چندش!
جین هیچی نگفت و بجاش به کارش ادامه داد. منم حوصله حرف زیادی نداشتم و به کارایی که میکرد، با دقت فراوان نگاه میکردم.
- ۱.۷k
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط