رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part74

(ویو این سوک)

همگی نشسته بودیم و هرکسی یه کاری میکرد
منم داشتم اطلاعات لپتابمو چک میکردم ببینم همچیش سر جاشه...

تهیونگ اومد کنارم
تهیونگ: این سوک، فردا باید بریم ملاقات خانم چوی

این سوک: باشه😊

کوک و باران روبه رو هم نشسته بودن

تهیونگ اومد نزدیک گوشمو گفت:
کوکی و باران خیلی به هم میان...

سرمو آوردم بالا
درست می‌گفت 😊

این سوک: بنظرت دارن به هم چی میگن😁

تهیونگ: 🧐

(حالا بریم پیش این دو تا مرغ عاشقی که ته و این سوک ازشون حرف میزدن😂)

باران: تلفظ این کلمه چی میشد؟

کوک:🤦🏻‍♀️ همین الان بهت گفتم

باران: عه مگه اون تلفظ یه کلمه دیگه نبود😵‍💫

کوک: نخیرر اصلا معلوم هس هواست کجاستتتت!

باران: صداتو رو من بلند نکنا😤 تقصیر من نیست زبون شماست که انقد سختهههه!
(به این اسونی کی گفته سخته🤦🏻‍♀️)

تهیونگ: اوه اوه دعوا شد حرفمو پس میگیرم اینا اصلا به هم نمیان اصلا با هم جور در نمیان😮‍💨

خب بچها ببخشید کم بود الان کار دارم اینم به زور تونستم بنویسم .
قول نمیدم ولی سعی میکنم یک یا دو تا پارت دیگه تا شب بزارم واستون🥰
دیدگاه ها (۷)

رویای بزرگ#part75رستا: باران بس کن😠باران: اون اول شروع کردای...

رویای بزرگ#part76تهیونگ: حالا هم دیر نشده...کوک طرف تهیونگ پ...

رویای بزرگ#part73(ویو خونه)رسیدیم همگی داشتن صبحونه میخوردنا...

رویای بزرگ#part72تهیونگ: شرط داره این سوک: شرط؟! خب چیه بگوت...

¹پارت?Do I have permission

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط