تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش

تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش

من و بخت گران خوابی که نتوان کرد بیدارش

#فروغی_بسطامی
دیدگاه ها (۹)

دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با منبه ما درد دل افشا کن، مدا...

اے جان جهان ڪبر تو هر روز فزونستلیڪن چہ توان ڪرد ڪہ وقت تو ڪ...

زِ من بپذیر، جانا، نیم جانیاگر چه قیمت چندان ندارد#عراقی

با خیالش وقت خود خوش کرده‌ام #عبید_زاکانی

من سیه روز و سیه کار و سیه اقبالمتو سیه زلف و سیه چشم و سیه ...

به دو صد زخم مرا از تو جدا نتوان کردکه به موی تو پیوسته سری ...

زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط