از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم

از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم


آوار پریشانــی‌ست، رو ســوی چـــه بگریزیم؟
هنگامه ی حیرانی‌ ست، خود را به که بسپاریم؟


تشویش هزار آیا، وسواس هزار اما
کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم

حسین_منزوی🌿
دیدگاه ها (۰)

ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪﮔﺬﺷﺘﻪ ...

عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت می خریدتکه تکه قلب را می داد و ...

آری سخن به شیوه ی چشم توخوش ترستمستی ببین که سحر بیان می ...

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادممی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط