مثل نسیم آمدی پنجره معنا گرفت
مثل نسیم آمدی ، پنجره معنا گرفت
آینه با دیدنت ، رنگ تماشا گرفت
من همه تن خستگی ، تو همه دل اشتیاق
رخوت خاموش من ، تشنه یک اتفاق
صاعقه زد آسمان ، باز به فرمان من
گندم و سیب و دروغ ، فرصت ویران شدن
پشت نفسهای باغ ، شعله ی فانوس مرد
هرم نگاهت مرا ، تا شب کابوس برد
شب که به فردا رسید ، باد تو را برده بود
صبح دل آینه ،باز ترک خورده بود
کاش در اغوش باد ، خانه نمی ساختم
آخر این شعر باز ، قافیه را باختم
آینه با دیدنت ، رنگ تماشا گرفت
من همه تن خستگی ، تو همه دل اشتیاق
رخوت خاموش من ، تشنه یک اتفاق
صاعقه زد آسمان ، باز به فرمان من
گندم و سیب و دروغ ، فرصت ویران شدن
پشت نفسهای باغ ، شعله ی فانوس مرد
هرم نگاهت مرا ، تا شب کابوس برد
شب که به فردا رسید ، باد تو را برده بود
صبح دل آینه ،باز ترک خورده بود
کاش در اغوش باد ، خانه نمی ساختم
آخر این شعر باز ، قافیه را باختم
- ۹۷۹
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط