هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد

هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد
باز تا غافل شوم سوی تو بگریزد

بارها دیدی که از چشم تو چون افتاد، باز
یک تبسم بود کافی تا به پا خیزد

امر کردی تا فراموشت کنم، گفتم به چشم
لیک با یاد تو نتواند که بستیزد

گیرم اینکه می توان پوشید ازعشق تو چشم
باز هم با یک نگه یکسر فرو ریزد دلم

آن شب از شوق وصالت تا سحر خوابم نبرد
چون دل گنجشک هر دم تندتر میزد

دوستان بیهوده مجنون را نصیحت می کنند
گوشوار پند را هرگز نیاویزد

کی شود آرام از عشق تو این دریای عشق
وه که از دل خیزد این توفان؛ بنامیزد!
دیدگاه ها (۱)

توی ‌فنجان‌ غزل‌ هی ‌بیت ‌میریزمبمانتا بفهمی ‌درسکوت‌ از حرف...

من چرادل به تو دادم که دلم می شکنییا چه کردم که نگه باز به م...

قُمارِ عِشق شیرین اَست و مَن، هَرگِز نمیبازَم ..."تو" از آسِ...

نفس به نفسمعجزه نفسهایت میشوم و در هوایتتازه میشوم ای معنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط