جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۱۰
ویو ا.ت : داشتم کابوس میدیدم وحشتناک بود کوک ترکم کرد تنهام داشت میزاشت همینجوری داشتم دنبالش میرفتم ولی نمیشد نمیشنید نگام نمیکرد یه هیولایی اومد جلوم و بهم گفت : اما اونیکه دوسش داشتی
یه روزی میزاره میره
آسمون دلش میسوزه
ابرهارو گریه میگیره شک نکن
ا.ت : گمشووووو کوک رو قبول دارم گمشو اون تنهام نمیزاره بفهمممممم
هیولا : الان که داره تنهات میزاره
ا.ت : کوکککککککک ... با یه جیغ بلند اسمش از خواب پریدم ....
ویو کوک : داشتم ماشین میروندم دیدم ا.ت داره هزیون میگه و سر تا پا عرق کرده اشک از اون چشمای بستهی رویایش قطره قطره داره میریزه ماشین رک زدم کنار و خواستم بیدارش کنم که با جیغ اسمم از خواب پرید تا دیدتم پرید بغلم و شروع کرد به گریه ....
ا.ت : کوک تورو خدا .... کوک تورو خدا نرو ... ( گریه )
کوک : چی میگی فداتشم ؟ چی شده ؟
ا.ت : کوک داشتی تنهام میزاشتی ... یه هیولا اومد گفت تویی که دوست دارم منو میزاری میری آسمون دلش میسوزه ابرا رو گریه میگیره ( گریه شدید ... دقت کنین بغل کوکه )( نویسنده : این حرف عزیز کردم بود حرفی که حقیقت رو داشت آشکار میکرد و قبولش واسه خودمم سخت بود 😢 )
کوک : الهی من دورت بگردم نعنا کوچولوم نتر خب ؟ گریه نکن ... تنهات نمیزارم بدون تو جایی نمیرم نعنام میدونی که ؟ هومم ؟ ( موهای ا.ت رو نوازش میکنه )
ا.ت : قول ؟ ( با گریه نگاش میکنه )
کوک : قوله قول خوبه ؟ ( لبخند )
ا.ت : عالیه ( لبخند ریز )
ویو کوک : صورتش رو با دستام قاب کردم اشکای مرواریدیش رو پاک کردم و چشمش رو بوسیدم و آروم گفتم ....
کوک : ببین تا آخرت کنارتم آخه اگه نباشی من خسته میشم از این دنیا ... فرشتم این مرواریدا رو نریز خب ؟
ا.ت : مروارید ؟
کوک : آره مروارید ... هر قطرهای از اشکای تو مرواریدای ارزشمندی که من لیاقت این رو که برا من ریخته بشن رو نداره
ا.ت : ولی آخه داره ... تو نباشی این مرواریدا برا کی بریزن ؟ با لیاقت ترین شخص تویی و لیاقت ریخته شدن مرواریدای من رو داری پش همچین نگو ( لبخند )
کوک : پس بخاطر منم که شده اینارو نریز چون چشمای کهکشانیت بدون این مرواریده قشنگ تره فرشتهی زیبای من
ا.ت : باش شاهزادهی قلب من 😊
کوک : خب الان حالت بهتره نعنام ؟
ا.ت : عالیم ریحان ( پوزخند )
کوک : هعییی ... اوکی بیخیال الان حرکت کنیم سمت رستوران ؟
ا.ت : اوهوم چقدر مونده ؟
کوک : اممم حدود ۲۵ دیقه دیگه اونجاییم
ا.ت : پس گازش رو بگیر مردم از گشنگی ( کیوت )
کوک : 😈
ا.ت : فکرشم نکن
کوک : شوخی کردم بابا ( خنده )
ا.ت : بیخیال برک دیگههههه
کوک : اوکی ( ماشین رو روشن کرد ) عه وایسا ببینم ....
ویو ا.ت : کوک ماشین رو روشن کرد ولی یه لحظه وایساد آروم آروم اومد سمتم و صورتش رو با یه پوزخند شیطانی نزدیکم کرد که گفتم .....
# پارت ۱۰
ویو ا.ت : داشتم کابوس میدیدم وحشتناک بود کوک ترکم کرد تنهام داشت میزاشت همینجوری داشتم دنبالش میرفتم ولی نمیشد نمیشنید نگام نمیکرد یه هیولایی اومد جلوم و بهم گفت : اما اونیکه دوسش داشتی
یه روزی میزاره میره
آسمون دلش میسوزه
ابرهارو گریه میگیره شک نکن
ا.ت : گمشووووو کوک رو قبول دارم گمشو اون تنهام نمیزاره بفهمممممم
هیولا : الان که داره تنهات میزاره
ا.ت : کوکککککککک ... با یه جیغ بلند اسمش از خواب پریدم ....
ویو کوک : داشتم ماشین میروندم دیدم ا.ت داره هزیون میگه و سر تا پا عرق کرده اشک از اون چشمای بستهی رویایش قطره قطره داره میریزه ماشین رک زدم کنار و خواستم بیدارش کنم که با جیغ اسمم از خواب پرید تا دیدتم پرید بغلم و شروع کرد به گریه ....
ا.ت : کوک تورو خدا .... کوک تورو خدا نرو ... ( گریه )
کوک : چی میگی فداتشم ؟ چی شده ؟
ا.ت : کوک داشتی تنهام میزاشتی ... یه هیولا اومد گفت تویی که دوست دارم منو میزاری میری آسمون دلش میسوزه ابرا رو گریه میگیره ( گریه شدید ... دقت کنین بغل کوکه )( نویسنده : این حرف عزیز کردم بود حرفی که حقیقت رو داشت آشکار میکرد و قبولش واسه خودمم سخت بود 😢 )
کوک : الهی من دورت بگردم نعنا کوچولوم نتر خب ؟ گریه نکن ... تنهات نمیزارم بدون تو جایی نمیرم نعنام میدونی که ؟ هومم ؟ ( موهای ا.ت رو نوازش میکنه )
ا.ت : قول ؟ ( با گریه نگاش میکنه )
کوک : قوله قول خوبه ؟ ( لبخند )
ا.ت : عالیه ( لبخند ریز )
ویو کوک : صورتش رو با دستام قاب کردم اشکای مرواریدیش رو پاک کردم و چشمش رو بوسیدم و آروم گفتم ....
کوک : ببین تا آخرت کنارتم آخه اگه نباشی من خسته میشم از این دنیا ... فرشتم این مرواریدا رو نریز خب ؟
ا.ت : مروارید ؟
کوک : آره مروارید ... هر قطرهای از اشکای تو مرواریدای ارزشمندی که من لیاقت این رو که برا من ریخته بشن رو نداره
ا.ت : ولی آخه داره ... تو نباشی این مرواریدا برا کی بریزن ؟ با لیاقت ترین شخص تویی و لیاقت ریخته شدن مرواریدای من رو داری پش همچین نگو ( لبخند )
کوک : پس بخاطر منم که شده اینارو نریز چون چشمای کهکشانیت بدون این مرواریده قشنگ تره فرشتهی زیبای من
ا.ت : باش شاهزادهی قلب من 😊
کوک : خب الان حالت بهتره نعنام ؟
ا.ت : عالیم ریحان ( پوزخند )
کوک : هعییی ... اوکی بیخیال الان حرکت کنیم سمت رستوران ؟
ا.ت : اوهوم چقدر مونده ؟
کوک : اممم حدود ۲۵ دیقه دیگه اونجاییم
ا.ت : پس گازش رو بگیر مردم از گشنگی ( کیوت )
کوک : 😈
ا.ت : فکرشم نکن
کوک : شوخی کردم بابا ( خنده )
ا.ت : بیخیال برک دیگههههه
کوک : اوکی ( ماشین رو روشن کرد ) عه وایسا ببینم ....
ویو ا.ت : کوک ماشین رو روشن کرد ولی یه لحظه وایساد آروم آروم اومد سمتم و صورتش رو با یه پوزخند شیطانی نزدیکم کرد که گفتم .....
- ۶.۷k
- ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط