p1
¹
ویو ات
صبح با آلارم بزور خودمو از رختخواب بلند کردم رفتم سرویس و کارای لازم رو انجام دادم.
اومدم نشستم جلوی آینه و موهامو شونه کشیدم و یه میکاپ ساده انجام دادم.
لباسای ورزشمو پوشیدم.
یک شلوارک کوتاه که کل پاهای ات رو به نمایش گذاشته بود.
و یک کراپ که باعث شده بود نصفی از تتوی دختر مشخص باشه ولی زیاد معلوم نبود..
آماده رفتن به پایین بود.
آروم و شمرده شمرده با اون پاهای ظریف و ورزیدش پله هارو پایین میومد.
رنگ جوراب با پوستش همخونی زیادی داشت.
وقتی به پایین رسید سلامی به پدرش و مادر ناخواندش داد و نشست روی پله و جوراب های سفید نایکیش رو به بالا هدایت کرد.
که یهو پدرش صداش زد
پدر ات: ات جان.
ات:بله.
پدر ات: امشب با برادر جدیدت آشنا میشی،لطفا زود بیا خونه.
ات: چشم (دستی به موهاش کشید و هوفی سر داد)
ات: فعلا.
پدر ات: خدانگهدار دخترم.
ات با قدم هایی محکم و با پاهایی عضله ای پا به بیرون گذاشت و سوار ماشین گرون قیمتش شد و با سرعت در ثانیه از اون محل خارج شد.
مادر ناتنی: ات واقعا دختری با ابهت و زیباس ولی بعضی موقعه ها آدم میترسه باهاش صحبت کنه(خنده ملایم)
پدر ات: درسته. از موقعی که چشم باز کرده همینجور بوده،ولی دختر خیلی مهربونیه و با درکی بالاس که کل رفیقاش به عنوان واقع گرا و آینده نگر میشناسنش.
مادر ناتنی: اوه،خوشبحال کسی که ات رو میشکفه و وارد عمق ماجرا میشه.
پدر ات: دقیقا مثل تو که منو مجذوب خودت کردی بانو..
مادر ناتنی: (خنده ملیح)
.............................................................................
حمایت
۱۰ لایک
۱۰ کامنت
ویو ات
صبح با آلارم بزور خودمو از رختخواب بلند کردم رفتم سرویس و کارای لازم رو انجام دادم.
اومدم نشستم جلوی آینه و موهامو شونه کشیدم و یه میکاپ ساده انجام دادم.
لباسای ورزشمو پوشیدم.
یک شلوارک کوتاه که کل پاهای ات رو به نمایش گذاشته بود.
و یک کراپ که باعث شده بود نصفی از تتوی دختر مشخص باشه ولی زیاد معلوم نبود..
آماده رفتن به پایین بود.
آروم و شمرده شمرده با اون پاهای ظریف و ورزیدش پله هارو پایین میومد.
رنگ جوراب با پوستش همخونی زیادی داشت.
وقتی به پایین رسید سلامی به پدرش و مادر ناخواندش داد و نشست روی پله و جوراب های سفید نایکیش رو به بالا هدایت کرد.
که یهو پدرش صداش زد
پدر ات: ات جان.
ات:بله.
پدر ات: امشب با برادر جدیدت آشنا میشی،لطفا زود بیا خونه.
ات: چشم (دستی به موهاش کشید و هوفی سر داد)
ات: فعلا.
پدر ات: خدانگهدار دخترم.
ات با قدم هایی محکم و با پاهایی عضله ای پا به بیرون گذاشت و سوار ماشین گرون قیمتش شد و با سرعت در ثانیه از اون محل خارج شد.
مادر ناتنی: ات واقعا دختری با ابهت و زیباس ولی بعضی موقعه ها آدم میترسه باهاش صحبت کنه(خنده ملایم)
پدر ات: درسته. از موقعی که چشم باز کرده همینجور بوده،ولی دختر خیلی مهربونیه و با درکی بالاس که کل رفیقاش به عنوان واقع گرا و آینده نگر میشناسنش.
مادر ناتنی: اوه،خوشبحال کسی که ات رو میشکفه و وارد عمق ماجرا میشه.
پدر ات: دقیقا مثل تو که منو مجذوب خودت کردی بانو..
مادر ناتنی: (خنده ملیح)
.............................................................................
حمایت
۱۰ لایک
۱۰ کامنت
- ۲.۸k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط