مردی مسجدی ساخت بهلول از او پرسید

مردی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید :
مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟
مرد پاسخ داد :
معلوم است برای رضای خداوند!
بهلول خواست اخلاص مرد را بیازماید
در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است
صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد
مرد طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایهاالناس بهلول دروغ میگوید
این مسجد را من ساختم
من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید!
بهلول خندید و پاسخ داد
معامله تو باخلق بوده نه با خالق !
دیدگاه ها (۱۰)

‎ساعت حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظ...

ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﯽ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ,ﻃﺒﻌﻢ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﻋﺎﺩﺕ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ,ﮔﻮﯾ...

سلام صبح بخیر

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

صحنه;پارت دوازدهم

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط