ازدواجاجباریتوسطپدربزرگ

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part1۹
باکس بود خیره شده بود
و با ذوق
گفت: رولکسسس

ته: رولکس

فیلکس: حاجییی پشمام رولکسه همونی که میخاستم

ته: خیلی خب کمتر خر بازی در بیار
مردم فکر میکنن که انگار رولکس ندیدی

فیلکس: باوشهه «خر ذوق»

مهمونی تموم شد و همه رفتن خونه هاشون
منو تهیونگم اومدیم خونه خیلی خسته شده بودم بدون این که لباسامو در بیارم خودمو انداختم روی تخت و خابیدم......

صبح از خواب بیدار شدم لباسامو عوض کردم
و رفتم دسشویی کارای لازم رو انجام دادمو رفتم پایین که دیدم تهیونگ داره صبحونه می خوره منم رفتم رو به روش نشستم

ات: صبح بخیر

ته: همچنین

ات: مرض

ته: چته تو سر صبی داری پاچه میگیری

ات: من نمیدونم چمه ولی تو باید بدونی چمه

ته: خب اخه من از کجا بفهمم چته

ات: اونشو دیگه من نمیدونم
یه خنده ریزی کرد و شروع کردم به خوردن
بعد صبحونه اون رفت رو کاناپه نشست منم رفتم تو اتاقم
رو تخت دراز کشیده بودم و تو گوشیم میچرخیدم که یهو تهیونگ بدون اینکه در بزنه اومد تو اتاق سریع از جام بلند شودم و نشستم رو تخت

ات: هیییی بلد نیستی در بزنی اگه من اجازه دادم بعد بیای تو؟

ته: واسه وارد شدن به اتاق زنمم باید در بزنم

ات: بله که باید در بزنی

ته: ععع مود جدیده نمیدونستم

ات: فففف بگو چی کار داری که اومدی اتاقم

ته: منو فیلکس برای کارای شرکت قراره بریم نیویورک و تصمیم گرفتیم که تو و جویئون رو با خودمون ببریم

ات: تصمیم خولی گرفتید حالا ساعت چند میخایم بریم؟

ته: بیلیت هواپیما برا ساعت 1 شبه

ات: اوووو تا 1 شب خیلی وقت هست

ته: الانم ساعت 1 ظهر ها

ات: چ.. چییی... واقعا
ته: بله واقعا
بعد این حرف تهیونگ سریع به ساعت گوشیم نگاه کردم ساعت 1 ظهر بود

ته: حالا باور کردی
پاشو آماده شو من میخام برم مرکز خرید یه سری وسایل واسه سفر کار دارم تو هم بیا هرچی میخای بخر

ات: باوشهه

تهیونگ از اتاق رفت بیرون منم از داخل کمد یه پالتو برداشتم و پوشیدم موهامو شونه کردموکلاهمو گذاشتم سرم و بوتامو پوشیدم «عکس میدم»
از اتاق اومدم بیرون و رفتم پایین که ته رو کاناپه نشسته بود و سرش تو گوشیش بود
دروغ نگم خیلی کراش شده بود «هه معلومه😂»

ات: اگه زحمت نمیشه تشریف بیارین که بریم
تهیونگ از جاش بلند شود

ته: زحمت که میشه ولی مجبوریم دیگه

ات: انگار من مجبورش کردم مرتیکه الدنگ «خیلی آروم»

ته: شنیدما
ات: خو به چپم
ته: هَیی مردم زن دارن منم زن دارم
یه مشت اروم به بازوش زدم که از بازوش محکم گرفت

ته: ایییی بازم شکست چقد دستت سنگینه

ات: خوب بلدی فیلم بازی کنیا

ته: هه کجاشو دیدی «خنده»

ات: کم حرف بزن بریم ساعت 02:30 شده ها
به ساعت موچیش یه نگاهی کرد و گفت: اخ راس میگیا دیرمون شد بریم......
دیدگاه ها (۰)

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ#part۲۰ ات: کم حرف بزن بریم ساعت ...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ # part21ات: تو که وایسادی ته: بی...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part18 سریع از جام بلند شدم تا ...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part17جویئون: اره اره بگو «با خ...

game of love and hate(part 17)

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۷

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط