نگران بودم به خاطر سفر نتونم تولد جیمین رو تبریک بگم
🐹 : نگران بودم به خاطر سفر نتونم تولد جیمین رو تبریک بگم ، پس الان اینجام.
🐹 : جیمینی خودش نمیتونه روی آنتن بره پس فکر کردم باید به جای اون این کار رو انجام بدم.
🐹 : جیمین اینو میبینی؟! احتمالاً نمیتونه ببینه.. چطوری میتونی لایو رو ببینی! ㅋㅋ
🐹 : انقدر خواب آلود هستم که پرانرژی بودن برام سخته.
🐹 : خب وقتی من میگم 5 ، 6 ، 7 ، 8 ، باهم "تولدت مبارک" رو براش میخونیم باشه؟!
🐹 : 5 ، 6 ، 7 ، 8 تولدت مبارک پارک جیمین.
🐹 : جیمین ، معمولاً تو روز تولدت چیکار میکنی؟! قرار بود اینجا برات انجام بدم ولی خب... ( از استف میپرسه* ) اوت معمولاً چه میکرد؟!
🐹 : من اخیرا جیمین رو دیدم.. فکر میکنم خوب غذا می خوره و خوب زندگی می کنه. اون سخت کار می کنه! هفته ای یک بار با تلفن صحبت می کردیم.
🐹 : جیمینی خودش نمیتونه روی آنتن بره پس فکر کردم باید به جای اون این کار رو انجام بدم.
🐹 : جیمین اینو میبینی؟! احتمالاً نمیتونه ببینه.. چطوری میتونی لایو رو ببینی! ㅋㅋ
🐹 : انقدر خواب آلود هستم که پرانرژی بودن برام سخته.
🐹 : خب وقتی من میگم 5 ، 6 ، 7 ، 8 ، باهم "تولدت مبارک" رو براش میخونیم باشه؟!
🐹 : 5 ، 6 ، 7 ، 8 تولدت مبارک پارک جیمین.
🐹 : جیمین ، معمولاً تو روز تولدت چیکار میکنی؟! قرار بود اینجا برات انجام بدم ولی خب... ( از استف میپرسه* ) اوت معمولاً چه میکرد؟!
🐹 : من اخیرا جیمین رو دیدم.. فکر میکنم خوب غذا می خوره و خوب زندگی می کنه. اون سخت کار می کنه! هفته ای یک بار با تلفن صحبت می کردیم.
- ۳.۴k
- ۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط