من گمان می کنم هر کسی در
من گمان می کنم هر کسی در
ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست
هیچ کس از آن جا خبر ندارد،
کلیدش فقط در دست صاحبش است
آن جا، آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند.
عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است؛
یک بهشت – یا شاید جهنم – خودمانی
و صمیمی که هر کس برای خودش دارد.
این باغِ اَندرونی چه بسا از دید باغبانش هم
پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف می کند.
ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست
هیچ کس از آن جا خبر ندارد،
کلیدش فقط در دست صاحبش است
آن جا، آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند.
عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است؛
یک بهشت – یا شاید جهنم – خودمانی
و صمیمی که هر کس برای خودش دارد.
این باغِ اَندرونی چه بسا از دید باغبانش هم
پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف می کند.
- ۱۱.۱k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط