حوالی جزیره خالی از سکنه ای که در آن گیر افتاده بودم هیچ

حوالی جزیره خالی از سکنه ای که در آن گیر افتاده بودم، هیچ کشتی بوق نداشت.
#سین_کام

#عاشقانه #جذاب
دیدگاه ها (۱)

صبح هادلواپسی هایم رادر عطر تنت گم می کنم و با "صبح بخیر"چشم...

شب که می شود افکار بیهوده و ترسناکی به سراغ من می آیند.تنها ...

‏کان یا ما کان، رجلٌ تشمَّمَ عطرکِ فصارَ وردة...روزی روزگاری...

هیس!خوب گوش کن ببین چی میگم .تو حق نداری برای هر چیز بی ارزش...

هیده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط