عشقپولی
#عشق_پولی
#part9
۵ روز بعد
روز مسابقه
ویو هان
صبح با کلی استرش پا شدم و امروز باید برم مسابقه رفتم طبقه پایین که با جیان رو به رو شدم
جیان : صبح بخیر سنجابی *لبخند گنده*
هان : صبح بخیر *لبخند محو*
جیان : اون خنده رو بزرگتر کن امروز روز شانسته
هان : چرت نگو کلی استرس دارم چطور بخندم
جیان : امروز قراره بری مسابقه شوهره ایندت
هان : واسه خودت نبر ندوز حالا باید صبرکنیم
جیان : چشم حالا بیا صبحونته بخور
هان : اومدم *تستشو گاز میزنه*
جیان : اونو بخور بعد این دوتا لیوان قهوه رو بخور باید کلی انرژی داشته باشی
هان : مگه میخوام چیکار کنم میخوایم شب زنده داری کنیم مگه ؟ دارم میرم مسابقه ببینم
جیان : انقدر حرف نزن سنجابی فقط بخور تمومشه بره
هان : باشه بابا *شروع میکنه به خوردن قهوه*
جیان : داری میخوری مبلم یه نگاه بنداز من برم بالا وسایل و بیارم
هان : جان ؟ *برمیگرده مبل و میبینه و یه لبخند میزنه*
جیان : اونارو وقتی رفتی بستنی بخری خودم خریدم گرونه ها قدرشو بدون بهتره همه چیز و با چیزای خوب شروع کنیم
هان : دوست دارم *بغلش میکنه*
جیان : خب دیگه بدو برو بپوششون
هان : اوهوم
لباسو برداشتم سمت اتاق دوییدم خیلی خوشگله زود بپوشمش به جیان نشون بدم
هان : جیان جیان قشنگه ؟*ذوق*
جیان : عالیه *لبخند* بدو بیا پایین زیاد وقت نداریم ۲ ساعت دیگه شروع مسابقست
هان : اومدم
جیان : اینو بزار تو گوشت اگه حرف زدین و اونا سوالای عجیب غریب پرسیدن من بهت میگم چی بگی
هان : اوهوم
جیان : حالا بپر اتاقم یکم بهت برسم
هان : اوکی
جیان : بشین اینجا
بعد از اینکه نشستمجیان با ژل موهامو حالت داد بعد به صورتم ضدافتاب زد بعدش یه عطر بهم زد پالتومو و تنم کرد
جیان : بدو برو سوار ماشین شو که دیرمون میشه تا محل برگذاری مسابقه ۱ ساعت راهه
هان : باشه
با جیان رفتیم طبقه پایین رفتیم بیرون سوال ماشین شدیم
جیان : من از دور زیر نظر دارمت میدونی باید چیکارا کنی دیگه ؟
هان : اره اره یادم میاد
جیان : اوکی پس محکم بشین
کمربندمو بستم با بیشترین سرعت داشتیم میرفتیم که دیدم جیان ماشینو نگه داشت
جیان : رسیدیم اونجا صندلیته اونجا میشینی
هان : اوهوم
جیان : دوست دارم موفق باشی *لبخند*
هان : منم دوست دارم *لبخند*
جیان : خب دیگه بدو برو
هان : باشه رفتم
جیان : جیسونگ احتمالا تعجب کنن که تو طرف مینهویی چون هیچکس سر اون شرط نمیبنده بیشتر کسایی که شرط میبندن از خانواده های بازیکنان و کسی سر مینهو شرط نمیبنده چون اون رقیب بزرگشونه
هان : اوهوم
جیان : حالا برو اونم خاموش نکن
هان : چشم قربان *خنده*
جیان : بای
هان : بای
دره ماشینو بستم و به سمت صندلی vip که با کمی فاصله از خانواده لی بود نشستم زیر چشمی به خانوادشون نگاه کردم همونطور که جیان میگفت
#part9
۵ روز بعد
روز مسابقه
ویو هان
صبح با کلی استرش پا شدم و امروز باید برم مسابقه رفتم طبقه پایین که با جیان رو به رو شدم
جیان : صبح بخیر سنجابی *لبخند گنده*
هان : صبح بخیر *لبخند محو*
جیان : اون خنده رو بزرگتر کن امروز روز شانسته
هان : چرت نگو کلی استرس دارم چطور بخندم
جیان : امروز قراره بری مسابقه شوهره ایندت
هان : واسه خودت نبر ندوز حالا باید صبرکنیم
جیان : چشم حالا بیا صبحونته بخور
هان : اومدم *تستشو گاز میزنه*
جیان : اونو بخور بعد این دوتا لیوان قهوه رو بخور باید کلی انرژی داشته باشی
هان : مگه میخوام چیکار کنم میخوایم شب زنده داری کنیم مگه ؟ دارم میرم مسابقه ببینم
جیان : انقدر حرف نزن سنجابی فقط بخور تمومشه بره
هان : باشه بابا *شروع میکنه به خوردن قهوه*
جیان : داری میخوری مبلم یه نگاه بنداز من برم بالا وسایل و بیارم
هان : جان ؟ *برمیگرده مبل و میبینه و یه لبخند میزنه*
جیان : اونارو وقتی رفتی بستنی بخری خودم خریدم گرونه ها قدرشو بدون بهتره همه چیز و با چیزای خوب شروع کنیم
هان : دوست دارم *بغلش میکنه*
جیان : خب دیگه بدو برو بپوششون
هان : اوهوم
لباسو برداشتم سمت اتاق دوییدم خیلی خوشگله زود بپوشمش به جیان نشون بدم
هان : جیان جیان قشنگه ؟*ذوق*
جیان : عالیه *لبخند* بدو بیا پایین زیاد وقت نداریم ۲ ساعت دیگه شروع مسابقست
هان : اومدم
جیان : اینو بزار تو گوشت اگه حرف زدین و اونا سوالای عجیب غریب پرسیدن من بهت میگم چی بگی
هان : اوهوم
جیان : حالا بپر اتاقم یکم بهت برسم
هان : اوکی
جیان : بشین اینجا
بعد از اینکه نشستمجیان با ژل موهامو حالت داد بعد به صورتم ضدافتاب زد بعدش یه عطر بهم زد پالتومو و تنم کرد
جیان : بدو برو سوار ماشین شو که دیرمون میشه تا محل برگذاری مسابقه ۱ ساعت راهه
هان : باشه
با جیان رفتیم طبقه پایین رفتیم بیرون سوال ماشین شدیم
جیان : من از دور زیر نظر دارمت میدونی باید چیکارا کنی دیگه ؟
هان : اره اره یادم میاد
جیان : اوکی پس محکم بشین
کمربندمو بستم با بیشترین سرعت داشتیم میرفتیم که دیدم جیان ماشینو نگه داشت
جیان : رسیدیم اونجا صندلیته اونجا میشینی
هان : اوهوم
جیان : دوست دارم موفق باشی *لبخند*
هان : منم دوست دارم *لبخند*
جیان : خب دیگه بدو برو
هان : باشه رفتم
جیان : جیسونگ احتمالا تعجب کنن که تو طرف مینهویی چون هیچکس سر اون شرط نمیبنده بیشتر کسایی که شرط میبندن از خانواده های بازیکنان و کسی سر مینهو شرط نمیبنده چون اون رقیب بزرگشونه
هان : اوهوم
جیان : حالا برو اونم خاموش نکن
هان : چشم قربان *خنده*
جیان : بای
هان : بای
دره ماشینو بستم و به سمت صندلی vip که با کمی فاصله از خانواده لی بود نشستم زیر چشمی به خانوادشون نگاه کردم همونطور که جیان میگفت
- ۷.۳k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط