از خواب بیدار شدم ساعت سه صبح بود خواستم باز بخوابم

از خواب بیدار شدم. ساعت "سه" صبح بود، خواستم باز بخوابم. ولی هر کاری کردم خوابم نبرد.
چراغو روشن کردم و نشستم روی تخت. به دور برم نگاه کردم، به کتاب خونه و به فیلمای کنار میز. نمیشد با کسی حرف بزنی یا پیامی برای کسی بفرستی. سرمو چرخوندم و خوب به دور و برم نگاه کردم. ولی وقت مناسبی برای هیچ کاری نبود.

یه زمان هایی هست که مثل ساعت "سه" صبح میمونه! هر کاری میکنی تنهایی،
و بدتر اینکه "تنهاییتو"... نمیتونی با هیچ چیزی پر کنی.
دیدگاه ها (۳)

گاهی با خودم میگم کاش من هم مثل خیلی ها می تونستم در لحظه شا...

تو سریالای ایرانی هروقت یه زنی میفهمه نازاست و تو شهر داره ا...

به مامانم گفتم شام چی داریم؟...گفت پ ن پ.....خودمم نمیدونم ر...

مرد بودن با پسر دماغ عملی فرق داره با عجقم...

ترجمه‌ لایو جونگکوکی♥️🐰 دلیلی که این ساعت لایو روشن کردم این...

عشق تصادفی ! پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط