بارانا امروز یک مهمونی در این عمارت برگزار میشه می خواهم
بارانا: امروز یک مهمونی در این عمارت برگزار میشه می خواهم که همه جا تمیز باشه حتی یک ذره خاک هم نباید باشه وگرنه شکنجه میشوید و انواع غذا ها هم باید آماده بشه لباس های مخصوصی بهتون داده میشه که باید اون ها رو در مهمونی بپوشید و حق صحبت زیادی با مهمان ها را ندارید همه متوجه شدن
همه خدمتکار : بله خانم
بارانا: خوبه حالا برید به کاراتون برسید
همه خدمتکار ها : چشم خانم
ویو ا/ت
داشتم پله ها رو تمیز می کردم که یکی دستش رو گذاشت رو شونم وقتی برگشتم اجوما رو دیدم که بهم گفت
اجوما : عزیزم ارباب باهات کار داره
ا/ت: باشه اجوما الان میرم پیشش یکم
خودمو جمع و جور کردم و رفتم طبقه بالا تا خواستم در بزنم صدای بارانا رو شنیدم که داشت به شوگا می گفت
بارانا : عشقم من خیلی دوست داشتم در این مراسم همراهت باشم ولی نمی توانم دوستم فوت کرده و باید برم پیش خانواده اش
شوگا : باشه عشقم مهم نیست برو
بارانا : ممنون عشقم
ا/ت : صدای پاهاش رو شنیدم که به در نزدیک شده بود سریع رفتم داخل یکی از اتاق ها وقتی بارانا از پله ها رفت پایین رفتم در زدم و وارد اتاق شدم
ا/ت : با من کاری داشتید ارباب
شوگا : آره ا/ت چون بارانا رفته جایی و هنوز کسی خبر نداره من با بارانا هستم مجبورم امشب تو رو برای مهمونی ببرم ساعت هفت اماده باش میام دنبالت
لباست هم رو تختت هست
ا/ت : ولی ارباب الان ساعت شش هست
یعنی فقط یک ساعت وقت دارم
شوگا : آره سریع آماده شو
ویو ا/ت
سریع رفتم بیرون و رفتم داخل اتاقم اول رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و بهشون حالت دادم یه ارایش ملایم هم کردم ولی چون می خواستم یکم اعصاب شوگا رو بهم بریزم یک رژ لب پر رنگ زدم چون اصلا دوست نداشت رژ لب یک زن انقدر پر رنگ باشه و لباس م رو پوشیدم
چند دقیقه بعد اجوما اومد داخل و بهم گفت : دخترم سعی کن امشب رابطه ات رو با ارباب خوب کنی
ا/ت : ازش پرسیدم چجوری که گفت
اجوما: اون با من فقط هر کاری خواست بکنه تو براش انجام بده
ا/ت : باشه اجوما ساعت هفت هست
باید برم پایین از اتاق رفتم بیرون که شوگا رو به روم بود خیلی خوشتیپ شده بود دستمو گرفت و برد پایین داخل راه بهم گفت
شوگا : باهام طبیعی رفتار کن
ا/ت : باشه
رفتیم پایین و نشستیم پیش مهمون ها بعد از چند دقیقه صحبت اجوما برامون شراب آورد وقتی شراب ها رو خوردیم خیلی گرمم شد جوری که نمی تونستم لباس تنم رو تحمل کن
شوگا : بعد خوردن شراب گرمم شده بود وقتی چشمم افتاد به ران پای ا/ت : هم دیگه نتونستم تحمل کنم از مهمون ها خداحافظی کردم و دست ا/ت رو گرفتم و بردم طبقه بالا ......
۱۱۲۲۸
دوستون دارم تا پارت بعد خدافظ
راستی واسه دیدن ادامه حتما لایک کن😜😘🥰😍
همه خدمتکار : بله خانم
بارانا: خوبه حالا برید به کاراتون برسید
همه خدمتکار ها : چشم خانم
ویو ا/ت
داشتم پله ها رو تمیز می کردم که یکی دستش رو گذاشت رو شونم وقتی برگشتم اجوما رو دیدم که بهم گفت
اجوما : عزیزم ارباب باهات کار داره
ا/ت: باشه اجوما الان میرم پیشش یکم
خودمو جمع و جور کردم و رفتم طبقه بالا تا خواستم در بزنم صدای بارانا رو شنیدم که داشت به شوگا می گفت
بارانا : عشقم من خیلی دوست داشتم در این مراسم همراهت باشم ولی نمی توانم دوستم فوت کرده و باید برم پیش خانواده اش
شوگا : باشه عشقم مهم نیست برو
بارانا : ممنون عشقم
ا/ت : صدای پاهاش رو شنیدم که به در نزدیک شده بود سریع رفتم داخل یکی از اتاق ها وقتی بارانا از پله ها رفت پایین رفتم در زدم و وارد اتاق شدم
ا/ت : با من کاری داشتید ارباب
شوگا : آره ا/ت چون بارانا رفته جایی و هنوز کسی خبر نداره من با بارانا هستم مجبورم امشب تو رو برای مهمونی ببرم ساعت هفت اماده باش میام دنبالت
لباست هم رو تختت هست
ا/ت : ولی ارباب الان ساعت شش هست
یعنی فقط یک ساعت وقت دارم
شوگا : آره سریع آماده شو
ویو ا/ت
سریع رفتم بیرون و رفتم داخل اتاقم اول رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و بهشون حالت دادم یه ارایش ملایم هم کردم ولی چون می خواستم یکم اعصاب شوگا رو بهم بریزم یک رژ لب پر رنگ زدم چون اصلا دوست نداشت رژ لب یک زن انقدر پر رنگ باشه و لباس م رو پوشیدم
چند دقیقه بعد اجوما اومد داخل و بهم گفت : دخترم سعی کن امشب رابطه ات رو با ارباب خوب کنی
ا/ت : ازش پرسیدم چجوری که گفت
اجوما: اون با من فقط هر کاری خواست بکنه تو براش انجام بده
ا/ت : باشه اجوما ساعت هفت هست
باید برم پایین از اتاق رفتم بیرون که شوگا رو به روم بود خیلی خوشتیپ شده بود دستمو گرفت و برد پایین داخل راه بهم گفت
شوگا : باهام طبیعی رفتار کن
ا/ت : باشه
رفتیم پایین و نشستیم پیش مهمون ها بعد از چند دقیقه صحبت اجوما برامون شراب آورد وقتی شراب ها رو خوردیم خیلی گرمم شد جوری که نمی تونستم لباس تنم رو تحمل کن
شوگا : بعد خوردن شراب گرمم شده بود وقتی چشمم افتاد به ران پای ا/ت : هم دیگه نتونستم تحمل کنم از مهمون ها خداحافظی کردم و دست ا/ت رو گرفتم و بردم طبقه بالا ......
۱۱۲۲۸
دوستون دارم تا پارت بعد خدافظ
راستی واسه دیدن ادامه حتما لایک کن😜😘🥰😍
- ۸.۱k
- ۱۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط