مهربان بود با قلبی رئوف همیشه به دقیقه نرسیده به کمک اطر

مهربان بود با قلبی رئوف، همیشه به دقیقه نرسیده به کمک اطرافیانش برمیخواست دائما مراقب بود سوءتفاهمی پیش نیاید همیشه حال اطرافیانش را با تمام بی معرفتی‌شان میپرسید و برایش مهم نبود که آنها قدرش را نمی‌دانند تا اینکه یک روز به خود آمد و دید به همه اهمیت داده جز خودش مراقب همه بوده جز خودش حال همه را خوب کرده جز خودش به حرف‌های همه گوش کرده جز خودش همیشه طبق میل بقیه عمل کرده جز خودش..
اینبار خواست با خود حرف بزند.
اولین کاری که کرد فریاد کر کننده‌ایی سر داد و بعد سکوت کرد..
به فکر فرو رفت دقیقا ۴۸ ساعت.
و بعد به این نتیجه رسید باید خود مهربان و دلسوزش را کنار بگذارد و نقاب آدم بی تفاوتی را بزند و سعی کند هیچ چیز را دیگر به روی کسی نیارد..
و بعد
باز هم سکوت کرد

_سکوت کرد و حتی یک نفر از اطرافیانش از او نپرسید دلیل سکوتش چیست‌.

«من نوشت»

«ر.کاف»
دیدگاه ها (۱۵)

هرشب که میخواست بخوابد به جای شب بخیر از خانواده‌اش خداحافظی...

خوابم میاد اما نمیخوابم.چند روزه برگه امتحان رو سفید تحویل م...

#صدام #موقت#اینا صرفا فقط یه دلنوشته هستن همین.

#صدام#موقت

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۹ از آخرین باری که با او دعوا کرده ب...

☆ران و ریندو وا/ت پارت اول ☆توکا دستش رو از توی جیبش درآورد ...

شیطانی به نام لین ۲ :لین هنوز دلش سمت کوکوشیبو بود. هر بار ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط