مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر

مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر

با همه گرمیم… با دل های تنها بیشتر

درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم

قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر

بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار

زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر

هر شبِ عمرم به یادت اشک می ریزم ولی

بعدِ حافظ خوانیِ شب های یلدا بیشتر…
دیدگاه ها (۰)

آخرین روز خزان هم چه گریزان شده استآذرم رفت و دی سرد زمستان ...

سر پیریاگر معرکه ای هم باشد،من تو را،باز تو را،باز تو را میخ...

دشمن هزار هزار داری و چون کوه مانده ای
 جانم  فدای  خاک  پاک...

من خود را گم کرده ام!
در لابه لای کودکی ام که آرزوی بزرگ شدن...

هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم عزیز بعد حافظ خوانی شب های یل...

هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم عزیز بعد حافظ خوانی شب های یل...

هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم عزیز بعد حافظ خوانی شب های یل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط