شایعات توی فضای مجازی مثل آتش پخش شده بودن همهی آرمیها
شایعات توی فضای مجازی مثل آتش پخش شده بودن. همهی آرمیها فکر میکردن ات و تهیونگ وارد رابطه شدن. ویدیوها، عکسها، حتی نگاههای کوتاه توی اجراها رو کنار هم چیده بودن تا «اثبات» کنن که بینشون چیزی هست.
اما چیزی که هیچکس نمیدونست، این بود که ماجرا فقط تهیونگ نبود.
کوک هر بار که پستهای شبکههای اجتماعی رو میدید، نفس عمیق میکشید. جیمین سعی میکرد خونسرد باشه ولی تو نگاهش یه جور دلخوری پنهان بود. تهیونگ هم با اینکه میدونست تقصیری نداره، خودش رو مقصر میدونست.
ات، وسط این نگاهها و سکوتها، حسش رو نمیتونست پنهان کنه. شب، وقتی همه تو سالن بودن، بالاخره خودش شروع کرد: «من میدونم مردم چی فکر میکنن. ولی فقط اونا نیستن که برام مهمن.»
تهیونگ گفت: «مقصر تو نیستی، ات. فقط همیشه اینجوریه... من بیشتر تو چشمم.»
کوک آروم ولی با قاطعیت گفت:
«اما تو فقط با تهیونگ نیستی. این چیزیه که هیچکس نمیدونه.»
جیمین با نگاه مستقیم به ات گفت:
«من مشکلی ندارم مردم ندونن. ولی دلم نمیخواد احساس کنی داری پنهانکاری میکنی. چون ما سهتا... همهمون با توئیم. و این برای ما واقعیه.»
ات با صدایی لرزون گفت: «برای من هم. من نمیخوام چیزی بینمون عوض بشه، چون بیرون چه فکری میکنن.»
سکوت کوتاهی بینشون نشست، ولی بعد تهیونگ لبخند زد: «پس بیاین فقط ما بدونیم. این، دنیای خودمونه. اونا هرچی میخوان فکر کنن.»
کوک سرش رو تکون داد و جیمین گفت: «ما همیشه اینجاییم، ات. هر سهمون.»
و ات، لبخند زد. شاید دنیا فقط بخشی از حقیقت رو میدید. اما اون چیزی که بین اونها بود، فراتر از دیده شدن بود.
اما چیزی که هیچکس نمیدونست، این بود که ماجرا فقط تهیونگ نبود.
کوک هر بار که پستهای شبکههای اجتماعی رو میدید، نفس عمیق میکشید. جیمین سعی میکرد خونسرد باشه ولی تو نگاهش یه جور دلخوری پنهان بود. تهیونگ هم با اینکه میدونست تقصیری نداره، خودش رو مقصر میدونست.
ات، وسط این نگاهها و سکوتها، حسش رو نمیتونست پنهان کنه. شب، وقتی همه تو سالن بودن، بالاخره خودش شروع کرد: «من میدونم مردم چی فکر میکنن. ولی فقط اونا نیستن که برام مهمن.»
تهیونگ گفت: «مقصر تو نیستی، ات. فقط همیشه اینجوریه... من بیشتر تو چشمم.»
کوک آروم ولی با قاطعیت گفت:
«اما تو فقط با تهیونگ نیستی. این چیزیه که هیچکس نمیدونه.»
جیمین با نگاه مستقیم به ات گفت:
«من مشکلی ندارم مردم ندونن. ولی دلم نمیخواد احساس کنی داری پنهانکاری میکنی. چون ما سهتا... همهمون با توئیم. و این برای ما واقعیه.»
ات با صدایی لرزون گفت: «برای من هم. من نمیخوام چیزی بینمون عوض بشه، چون بیرون چه فکری میکنن.»
سکوت کوتاهی بینشون نشست، ولی بعد تهیونگ لبخند زد: «پس بیاین فقط ما بدونیم. این، دنیای خودمونه. اونا هرچی میخوان فکر کنن.»
کوک سرش رو تکون داد و جیمین گفت: «ما همیشه اینجاییم، ات. هر سهمون.»
و ات، لبخند زد. شاید دنیا فقط بخشی از حقیقت رو میدید. اما اون چیزی که بین اونها بود، فراتر از دیده شدن بود.
- ۳.۷k
- ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط