سالها به مادرم حسادت کردم

سالها به مادرم حسادت کردم
به آشپزخانه محصورش
و او به مادر بزرگم،
برای پستویی که انتهای مطبخ داشت ،
دلم برای دخترم می سوزد
معماران جدید
جایی برای یک زن
که گریه دارد
تدارک ندیده اند.....!!
دیدگاه ها (۱)

Firouzeh:#روانشناسیشما فکر می کنیدتمام خیانتکاران با هدف خیا...

⁣گاهی اوقات وقتمونو با مامان بزرگ بابا بزرگ بگذرونیم،حرفاشون...

❤ ️ آمدیم دَم بزنیم یک دمی از مبحث عشق❤ ️ دَم ما گرم شد و حن...

دلم هوای توکرده.......

جرعه ای خاطره.:تابستان سال ۱۳۵۱ شایدم ۵۲ مثل همین تابستون اخ...

بیب من برمیگردمپارت: 79+ مادر جون من میرم اتاق مهمان یکم است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط