عشق سایه
عشق سایه
پارت دوم🖤❤️💙
از زبان شدو
سونیک:ش....ش.....شدو....
شدو:جانم
سونیک: لطفاً بهم آسیبی نرسون
شدو:نه من متاسفم
سونیک:خب این رفتار از تو بعیده ولی نگرانم شدی
شدو:نه... نه چی میگی برای خودت
سونیک:پس چرا نجاتم دادی
شدو:دوست داشتم
سونیک:منو دوست داری
شدو:کی تو را دوست داره پرنده با دیدن تو خشک می شود چه برسه به من
سونیک:پرنده با دیدن من خشک می شود.... شدو بیخیال
شدو:به هرحال خوبی
سونیک:از کی برات مهم شدم😌
شدو:از قرن هجر....بیا پایین
سونیک:پایین....چرا
شدو:بیا
سونیک:باشه
شدو:بیا از الان اینجا اتاق توئه
سونیک:یعنی چی می خوام برم خونه
شدو:نمیری حق نداری بری
سونیک:من میرم خدانگهدار
از زبان سونیک
شدو دستمو گرفت و منو توی اتاقم انداخت
شدو:باید بمونی نه نداریم فهمیدی
سونیک:نه نمی مونم
شدو:برام مهم نیست اگر بری.....
سونیک:اگر برم چی
بدون ترسی جلوی رفتم و اونو به گوشه ای پرت کردم و دیدم چشمانش به قرمز درخشان تبدیل شد
شدو:اون روی منو بالا آوردی
سونیک:😰
شدو دستمو محکم کشید و منو برد توی یک اتاق تاریک و انداختم اونجا
شدو:از من نافرمانی می کنی
سونیک:......
شدو:با توئم
سونیک:میخوای چیکار کنی
شدو با پوزخند یک شلاق آورد
شدو:اینجا آدابی دارد و اگر رعایت نکنی.....
سونیک:نه شدو معذرت می خوام اینکار را نکن
شدو:دیگه دیر شده
سونیک:التماس می کنم
شدو:برام مهم نیست الان می فهمی خشم من چیه
سونیک:شدو.... لطفاً
اولین ضربه را که زد خیلی دردم گرفت و جیغ زدم و اشک هام در چشمانم حلقه زد ولی اون بیشتر منو میزد فکر کردم تموم شده ولی بیشتر از ۵۰ بار منو زد
سونیک: آی
شدو:حقته حالا برو اتاقت
سونیک: ......
از زبان ماریا
شدو که رفت دیدم افتاده روی زمین و بیهوش بود دلم براش می سوخت خیلی عذاب داشت می کشید بردمش اتاقش و زخم هاشو بستم
از زبان شدو
رفتم اتاق سونیک
شدو: ماریا چیکار می کنی
ماریا:گند کاری های تو را درست میکنم
شدو:ولش کن
ماریا:خونریزی دارد بند نمی یاد
شدو:چیییییی
ماریا:نخودچی.....بیا کمکم
شدو:نه سونیک نه خواهش می کنم
ماریا:بهش دارو دادم الان خوب میشه
۲ ساعت گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد ماریا طبق معمول رفته بود کتاب بخونه و من پیش سونیک بودم که یهو.....
پارت دوم🖤❤️💙
از زبان شدو
سونیک:ش....ش.....شدو....
شدو:جانم
سونیک: لطفاً بهم آسیبی نرسون
شدو:نه من متاسفم
سونیک:خب این رفتار از تو بعیده ولی نگرانم شدی
شدو:نه... نه چی میگی برای خودت
سونیک:پس چرا نجاتم دادی
شدو:دوست داشتم
سونیک:منو دوست داری
شدو:کی تو را دوست داره پرنده با دیدن تو خشک می شود چه برسه به من
سونیک:پرنده با دیدن من خشک می شود.... شدو بیخیال
شدو:به هرحال خوبی
سونیک:از کی برات مهم شدم😌
شدو:از قرن هجر....بیا پایین
سونیک:پایین....چرا
شدو:بیا
سونیک:باشه
شدو:بیا از الان اینجا اتاق توئه
سونیک:یعنی چی می خوام برم خونه
شدو:نمیری حق نداری بری
سونیک:من میرم خدانگهدار
از زبان سونیک
شدو دستمو گرفت و منو توی اتاقم انداخت
شدو:باید بمونی نه نداریم فهمیدی
سونیک:نه نمی مونم
شدو:برام مهم نیست اگر بری.....
سونیک:اگر برم چی
بدون ترسی جلوی رفتم و اونو به گوشه ای پرت کردم و دیدم چشمانش به قرمز درخشان تبدیل شد
شدو:اون روی منو بالا آوردی
سونیک:😰
شدو دستمو محکم کشید و منو برد توی یک اتاق تاریک و انداختم اونجا
شدو:از من نافرمانی می کنی
سونیک:......
شدو:با توئم
سونیک:میخوای چیکار کنی
شدو با پوزخند یک شلاق آورد
شدو:اینجا آدابی دارد و اگر رعایت نکنی.....
سونیک:نه شدو معذرت می خوام اینکار را نکن
شدو:دیگه دیر شده
سونیک:التماس می کنم
شدو:برام مهم نیست الان می فهمی خشم من چیه
سونیک:شدو.... لطفاً
اولین ضربه را که زد خیلی دردم گرفت و جیغ زدم و اشک هام در چشمانم حلقه زد ولی اون بیشتر منو میزد فکر کردم تموم شده ولی بیشتر از ۵۰ بار منو زد
سونیک: آی
شدو:حقته حالا برو اتاقت
سونیک: ......
از زبان ماریا
شدو که رفت دیدم افتاده روی زمین و بیهوش بود دلم براش می سوخت خیلی عذاب داشت می کشید بردمش اتاقش و زخم هاشو بستم
از زبان شدو
رفتم اتاق سونیک
شدو: ماریا چیکار می کنی
ماریا:گند کاری های تو را درست میکنم
شدو:ولش کن
ماریا:خونریزی دارد بند نمی یاد
شدو:چیییییی
ماریا:نخودچی.....بیا کمکم
شدو:نه سونیک نه خواهش می کنم
ماریا:بهش دارو دادم الان خوب میشه
۲ ساعت گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد ماریا طبق معمول رفته بود کتاب بخونه و من پیش سونیک بودم که یهو.....
- ۱.۹k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط