پنداشتی که کوره ی سوزان عشق من

پنداشتی که "کوره ی سوزان" ، عشق من
دور از نگاه گرم تو، خاموش می شود؟

پنداشتی که یاد تو ، این یاد دلنواز !
در تنگنای سینه، فراموش می شود؟!

تو رفته ای که بی من، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو، شب ها سحر کنم !

تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی
من مانده ام که عشق تو را، تاج سر کنم !

روزی که پیک مرگ، مرا می برد به گور
من شب چراغ عشق تو را ، نیز می برم
دیدگاه ها (۱۷)

می خواستم کنار تو باشم ولی نشد!پیکی به افتخار تو باشم ولی نش...

با توام ! همسفر جاده ٬بفرما بنشینعابر از نفس افتاده ! بفرما ...

وفادار تو بودم تا نفس بوددریغا همنشینت خار و خس بوددلم را با...

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها ر...

بهار و خاکستر

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط