پارت

پارت ( ۱۰ )


{ عمارت متروکه }



لباسای من و خودشو در آورد و بی مقدمه واردم کرد بدون اینکه عادت کنم شروع به تلمبه زدن کرد بعد چند راند کامشو توم خالی کرد و کنارم دراز کشید


+انقد توم خالی نکن اگه باردار بشم چی


_خب قصد منم همینه


+چی


_دوست دارم یه کوچولو تو شکمت بکارم تا خواستم انجام بشه


+مطمئنی


_اره



( دو هفته بعد ) ساعت ۱۰ صبح
ویو ا/ت



تو این دو هفته حال خوبی نداشتم جونگ کوک خیلی باهام خوب شده بود می‌تونستم با جرعت بگم عاشقش شدم امروز تصمیم گرفتم تست بارداری مو انجام بدم نگاه به ساعت کردم ساعت ۱۰بود کوک مثل هر روز دستاشو دورم حلقه کرده بود هنوز خواب بود نمی‌خواستم بیدارش کنم ولی چاره ای نداشتم باید میرفت
( اینجا کوک میره سر کار و وقتی از عمارت بیرون می‌ره تبدیل به انسان میشه )


+کوک .... کوک بیدارشو


_هوم بزار بخوابم ( خوابالو )


+بلند شو دیرت میشه ها


_اه باشه


بلند شد و به سمت حموم رفت داشت لباساتو در میاورد که محو سیکس پک های لختش شدم



_انقد نگاشون نکن عاقبت خوبی ندارد


+یااااااا


_ ( خنده )



وارد حموم شد پاشدم که برم پایین که دل درد بدی گرفتم و حالم بد شد سمت دستشویی رفتم و تا تونستم بالا آوردم


( چند دقیقه بعد )


از دستشویی آمدم بیرون و از پله ها پایین رفتم و رفتم سمت آشپزخونه اجوما و چند تا خدمت کار دیگه در حال آماده کردن صبحونه بودن


+سلام اجوما


( اجوما رو با $ نشون میدم )


$سلام دخترم بشین


+چشم


رفتم نشستم رو میز و شروع به خوردن صبحونه کردم که بعد چند دقیقه جونگ کوک هم آمد ولی چون عجله داشت صبحونه نخورد


+کوک چیزی نمیخوری


_نه بیب عجله دارم ببخشید


+باشه خدافظ


بوسه ای روی لبام گذاشت و با عجله از عمارت رفت بیرون




شرایط :

۱۰ : لایک
۲۵ : کامنت
دیدگاه ها (۳۸)

پارت ( ۱۱ ) { عمارت متروکه }رفتم سمت اجوما +اجوما بیبی چک دا...

‌پارت ( ۱۲ ) { عمارت متروکه } +یعنی الان ناراحت نیستی_چرا با...

پارت ( ۹ ) { عمارت متروکه }( مکالمه جونگ کوک و اجوما )_بله ا...

پارت ( ۸ ) {عمارت متروکه}( صبح ) با دل درد بدی از خواب بیدا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط