امشب گلوی زخمی ام را می سرایم

امشب گلوی زخمی ام را می سرایم 
یعنی تمام غربتم را در هوایت

 

می خواهم امشب سالها خاموشی ام را
آرام بردارم بریزم در صدایت

 

ای با دل من آشناتر از من ای خوب
دیری است تنها مانده اینجا آشنایت

 

دیری است بی تو کلبه ام تاریک مانده است 
بگشای بر من روزنی از چشم هایت

 

چشم انتظار چشم زیبای تو تا چند
تا چند محروم از نگاه دلربایت

 

بر من اگر یک لحظه می تابید چشمت
در زیر شمشیر تو می گشتم فدایت

 

وقتی نگاه شرقی ات می بارد از مـــهر
من کیستم؟ خورشید می افتاد به پایت
دیدگاه ها (۳)

بیا که می شود از چشمت استعاره گرفتز آسمان نگاهت گل ستاره گرف...

شعر گفتم که  خودم  را به  دلت  جا بکنم گر چه  من  لایـق  دیـ...

سلام به تمامی محبان اهل بیت و عاشقان ابا صالح المهدی (عج)   ...

اباصـالـح    نمیدانـم   کجـایـی     به رضـوی یا زمین ذی طُوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط