فرار من

۹۲





جنگکوک با حرف مادرش تعجب کرد و از اتاق رفت بیرون

کتی جون با شرمندگی سرش رو انداخته بود پایین و گریه میکرد.

من تازه داشتم حس هایی که جنگکوک پیدا میکردم که بااین کارش ازش متنفر شدم اصلا هر چقدر هم مست باشه باید بتونه خودش رو کنترل کنه. یا نکنه عمدا کرده

چون من فقط رفته بودم با زیر دستش رقصیدم واقعا نمیتونم درکش کنم

سرم رو تکان دادم تا از فکر کردن بهش بیرون بیام و یادم بره و کم تر عذاب بکشم.


بعد از چند مین گریه کردمون دیگه واقعا اشکی واسم نمونده بود که بریزم چشمام پف‌کرده بود و به شدت می‌سوخت.

دیگه حال نداشتم که کتی جون گفت:






کتی جون..... دخترم من میرم بیرون تا تو لباسات رو بپوشی.





و هم از روی تخت رفت پایین و رفت بیرون

من هم بلند شدم که برم دوش بگیرم حالم از خودم بهم میخورد.

بعد از این که دوش گرفتم و اومدم بیرون دوباره چشمم به پتو. روی تخت که خونی بود افتاد که باز اشکم در اومد.

همینجوری که داشتم گریه میکردم موهام رو خشک کردم و لباسم رو پوشیدم.


و رفتم صورتم رو شستم و توی آینه به خودم نگاه کردم گردنم پر از کبودی بود هنوز هم باورم نمیشد دیشب واسم چه اتفاقی اوفتاده ولی از یک چیز مطمعنم که.....؟!


و از اتاق اومدم بیرون خیلی گرسنم بود من با شکمم نمیتونم جنگ کنم که .

از پله ها که داشتم میومدم پایین صدای کسی رو شنیدم

یکم که دقت کردم فهمیدم صدای کتی جون هست که داره به جنگکوک یک چیزی میگه






کتی جون.... حالا میخواهی چی کار کنی. درسته نامزد بودین ولی قانونی که نه






جنگکوک..... مامان بس کن.....






کتی جون.... یعنی چی که بس کن! مگه تو این دختر رو دوست نداری؟ مگه نیاوردیش توی این خونه؟






جنگکوک...‌ خوب آره .





کتی جون... پس باهاش ازدواج کن





جنگکوک.... مامان می فهمی داری چی میگی. چرا باید بخاطر این کاری که کردم باهاش ازدواج کنم درسته دوسش دارم اونم به عنوان دوست دخترم






کتی جون.... جنگکوک اون نامزد تو هست تو باهاش رابطه داشتی






جنگکوک.... خوب که چی مامان . یعنی با هر کس که رابطه داشتی باید ازدواج کنی ؟





کتی جون.... نه معلومه که نه. ولی تو به این دختر قول ازدواج دادیو دوتاتون هم هم دیگهو دوست دارین من هم بهتره میگم بهتره ازدواج کنید







جنگکوک.... پدر مادر یوری این جا نیستن و یوری هم بدون اجازه اون ها ازدواج نمیکنه برای همین ما تا الان ازدواج نکردیم
دیدگاه ها (۱۲)

فرار من

فرار من

فرار من

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط