هر جا که حرفت شدم همان دمگریه کردم

هر جا که حرفت شدم همان دمگریه کردم
خود را به یک گوشه کشاندمگریه کردم

جای تو غم را بو کشیدم با نوازش
بر روی زانویم نشاندمگریه کردم

هر روز خوابیدم که شب بیدار باشم
هر شب نشستم شعر خواندم گریه کردم

باران که زد با بغض پشت رل نشتم
در التهاب شهر راندم ،گریه کردم

تا آشنایی دیدم از حال تو پرسید
جایت سلامت را رساندم ،گریه کردم

تار سفیدی بین موها دیدم امروز
آنقدر بر خود خیره ماندم ،گریه کردم...
دیدگاه ها (۱)

اگرخاموشم این شبها ،درون سینه غم دارم اگر دلگیــرم و تنهــا ...

یک چهار شنبه و یک نم نم باران خیالیمن باشم و آن دلبر زیبای ش...

تو مَلَک بودی و فردوسِ دلم جایت بود سیبِ مغرورِ دلم خاکِ کفِ...

بوی باران ، بوی نم ، یک کوچه ی تنها و منبغض سنگین، بوی غم، ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط