زوالعشق پارتبیستوپنج مهدیهعسگری

#زوال_عشق #پارت_بیست_و_پنج #مهدیه_عسگری

هی خدا نگاه کن از چاله افتادم تو چاه...کاش مجبور نبودم خونشون بمونم...ولی مجبور بودم....
چون اگ با پول خودم خونه می گرفتم بابا درجا میفهمید و اونوقت دیگ کار زار بود...بالاخره با کلی جیغ و داد کردن من و التماس نسرین جون درو باز کرد...البته فقط خودش اومد تو و باز درو قفل کرد و اومد نزدیکم....طلبکار دستمو به کمرم زدم و با عصبانیت گفتم:بچه پرو تو به چه حقی درو روی من قفل کردی؟!....
پوزخندی زد و اومد نزدیک تر و دستاشو دور کمر باریکم حلقه کرد که سعی کردم از حلقه دستاش بیرون بیارم....پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و خمار لب زد:به حق اینکه شوهرتم و هرجا من گفتم میری... هرجا من گفتم میای....یادته دیشب خودت بهم گفتی؟؟؟..
با عصبانیت سعی میکردم با دستام هلش بدم عقب ولی نمیشد :ببین اولا که اسیر نگرفتی...بعدم خاهشا اون شبو فراموش کن...
نسرین جون میزد به در که بردیا بهش گفت کاری با من نداره و فقط میخاد بام حرف بزنه که اونم رفت...
بعدم برگشت سمت منو غافلگیرانه لبمو بوسید و گفت:چیشد نگفتی؟!....با غیض نگاش کردم و گفتم:من اونشب یه غلطی کردم تو چرا ول نمی کنی؟!؟؟....با یه حرکت منو از روی زمین بلند کرد که از ترس هینی کشیدم و پاهامو دور کمرش و دستامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم:دیوونه این چه کاری؟!...پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و گفت:هانا راستشو بگو چرا اونشب منو بوسیدی؟!...آب دهنمو قورت دادم و هول به صورتش نگاه کردم....
دیدگاه ها (۳۳)

#زوال_عشق_ #پارت_بیست_و_شیش #مهدیه_عسگریآب دهنمو قورت دادم و...

#زوال_عشق #پارت_بیست_و_هفت #مهدیه_عسگریاز تو آینه نگاه کردم ...

#زوال_عشق #پارت_بیست_و_چهار #مهدیه_عسگریمنم اخمام رفت تو هم ...

خوشت اومد لایک کن😂 😂 😂 😂 😂

رمان بغلی من پارت ۶۴دیانا: اوه اوه این چرا درو باز کرد ارسلا...

My sweet trouble 49✨تهیونگ رو کشوندم تو اتاق و محکم در رو بس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط