Part

Part⁴¹

چندش خانوم با کوک اومد

دیدمشون ناراحت شدم ولی سعی کردم بروز ندم.....اه این چه حس مزخرفیه فازتو با خدت نمیدونییییی وای خدااا

×هرزه خانوم زود باش ناهارو اماده کن

از حرفش خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم چون دیگه هیچ نایی برای دعوا کردن یا بحث کردن با کسی رو ندارم......انتظار داشتم جونگ کوک هم مث همیشه ازش دفاع کنه و چیزی نگه ولی گف

+هانا درست حرف بزن

×یاااااا ددی مگه این کیه ک بخوام باهاش درست حرف بزنم

+این ب درخت میگن ا/ت اسم داره خدمتکار عمارت منه حق نداری باهاش اینطوری حرف بزنی

×(گریه)

هانای لوس بچه ننه رفت بالا

کوک ویو

عصبی شدم از طوری ک با ا/ت حرف میزنه ینی چی ا/ت خدمتکار خونه منه حق ندارع اینطوری باش حرف بزنه
(اره پسرم تو ک راس میگی🗿🤌🏻)

ا/ت ویو

خودم ریختم پشمام موندددددد این از من دفاع کرد؟؟؟؟نه شاید خب چون من خدمتکارشم این طوری گفته..‌‌ینی از همه خدمتکاراش این طوری دفاع میکنه؟؟؟؟واد فاککککک باورم نمیشه......وای همینطور دارم فکر میکنم اصن یادم نبود کوک داره بم نگا میکنه
چرا زل زده بم عین اسب؟؟؟؟؟

_ارباب چیزی میخواین

+اوممممم ی لیوان اب بیار

_چشم

اومد نشست رو صندلی

اومدم برم سمت یخچال اب بیارم ک حالت تهوع گرفتم رفتم سمت دسشویی

هرچی تو دلم بود بالا اوردم
چرا اینطوری شدم؟؟؟خدمو تو اینه دیدم رنگ گچ دیوار شده بودم

صورتمو اب زدم ک کوک اومد

+حالت خوبع چت شد یهو

_ن‌‌.....نمیدونم حالم بد شد

+خیله خب برو تو اتاقت زنگ بزنم دکتر بیاد معاینت کنه

_نه ارباب نیازی نیست

+همین ک گفتم زود باش(عصبی)

_چ....چ...چشم

رفتم رو تخت دراز کشیدم...

بعد ۲۰ مین در اتاقم زده شد

شرایط پارت بعد

⁸⁰like
⁷⁰coment
دیدگاه ها (۱۸۰)

Part⁴²بعد ۲۰ مین در اتاقم زده شد...دکتر اومد داخل/سلام ا/ت ح...

Part⁴³تا ساعت ۷ وقت زیاد بود....‌پس گفتم بزا یکم دیگه بخوابم...

Part⁴⁰رفت خوراکی اورد و نشستیم فیلم دیدیم.....اصلا نمیتونستم...

بدترین حس جهان...

هرزه ی حکومتی پارت ۹ا/ت : ....کوک چرا مست کردی . نگرانکوک : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط