یه سری رفتیم هیئت

یه سری رفتیم هیئت

مداح وسطِ مراسم با ناله داد زد: کی میدونه شام چه خبرهههه؟



گفتم حاجی من الان از آشپز خونه اومدم ، قیمه س

دیوص میکروفون رو پرت کرد سمتم نگو منظورش سرزمینِ شام بود
دیدگاه ها (۳)

روزی مریدی نزد شیخ رفت وبه شیخ گفت یا شیخ من خیلی تنها هستمش...

ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ : ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﺕ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ؟ﭼﻮﭘﻮﻥ : ﮐﺪﻭﻣﺎ؟ﺳﻔﯿﺪﺍ ﯾﺎ ﺳﯿﺎﻫﺎ؟ﺧﺒ...

مورد داشتیم دختره رفته امتحان رانندگی بده افسر پرسیده: آینه ...

ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺟﻨﺴﯽ ........ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﮔ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

من و ملاقات با BTSpart «2»سرخ شده بودم گفتم : شما کی هستید؟ ...

رمان سوکوکو _ پارت 18

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط