ماجرای خواب روز عاشورا

💥ماجرای خواب روز عاشورا

🌷درست دم اذان صبح روز عاشورا ۱۳۹۲(۴روز قبل از شهادت)بود که محمد حسن از خواب بیدار شد .
در آن لحظه که بچه ها بیدار بودند و شب عاشورا را احیا گرفته بودند ،ناگهان متوجه بیدار شدن محمدحسن شدند.
بدون مقدمه رو به من کرد و گفت :
"حمید آقا؛یا من شهید می شم یا تو !"

من که متوجه منظورش نشده بودم ماجرا را از او سؤال کردم. محمدحسن به خوابی که قبل از بیدار شدن دیده بود اشاره کرد و گفت:

"خواب دیدم من و حمید به سمت یک باغستانی در حرکتیم که به دو راهی رسیدیم . به حمید گفتم :بیا با هم از یک سمت برویم اما حمید قبول نکرد و گفت هر کدام از یک راه برویم !
و سرانجام هم این اتفاق افتاد و هر کدام به سمتی رفتیم و من از خواب پریدم .حالا فکر می کنم یا من شهید می شوم یا حمید!"

من که این ماجرا را شنیدم خطاب به او گفتم :"تعبیر خوابت این است که راهمان بزودی از هم جدا خواهد شد چرا که من باید به ایران برگردم و ان شاءالله برای خدمت بیشتر در منطقه خواهی ماند !"
بله؛اینچنین هم شد و من به ایران برگشتم و محمدحسن ماندنی نشد !
خوشا به حالش .

#خاطرات
#شهید_رسول_خلیلی
دیدگاه ها (۰)

#پرچم_ایران_بالاست

خداقوت پهلوانان تیم ملی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷...

داغ چشمانت فـــــــــــراموشی ندارد..#سردار_دلها #شهید_سلیما...

داغ چشمانت فـــــــــــراموشی ندارد..#سردار_دلها #شهید_سلیما...

ادامه ی مطلب قبلی(عنایت شهید به یک خانم بی حجاب)

ملکه قلبم پارت۹

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط