از شهر پر آرامش من دور شدی عشق

از شهر پُر آرامش من دور شدی عشق
بااینهمه احساس چرا کور شدی عشق
هر روز نشستیم کنارِ دلِ دریا
چون موج برآشفتی و مغرور شدی عشق
مغرور نشو ، دور نشو تا که نگوچ
بر سادگی ام وصله ناجور شدی عشق
من گم شدم و سایه تو در نظرم بود
تو نور شدی نور شدی نورشدی عشق
شاید بنوازی دل من را به نسیمی
اینجاست دلم حیف که مهجور شدی عشق
باز از گذرت شهد و شکر ریخت به شعرم
نام تو ردیفش شد و مشهور شدی عشق
دیدگاه ها (۷)

خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت دیدم از بس ناز داری دل ز د...

تهدید به رفتن که می کردمتلخ میشد و می گفت :" - عزرائیلم را ف...

شبی در کنج عزلت در سکوتی تلخ می‌میرم!دگر خاموشم و هرگز سراغت...

یک تکه از نگاه ِ تو جا مانده در دلمحسی هم از دو چشم ِ حیا ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط