من از بیجاقراری و رسوای ماندگی سر به بیابانها گذاردها

من از بی‌جاقراری و رسوای ماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به‌امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام، تو خود می‌دانی دوستت دارم. خوب می‌دانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن.

📚بخشی از وصیت نامه
شهید قاسم سلیمانی
دیدگاه ها (۱)

⟮️‌ چندبار به #آقامحمد گفتم برای خودمون ڪفن بخریم وببریم #...

تــو به آرزوی من رسیدی! نمی‌دانم رسیده‌ام به آرزوهایت یا نه؟...

🌷 چه خوب آمدید!چه به موقع!زندگی داشت ما را با خودش می برد!هم...

حواست به ما هست آرامِ جان؟میدونم ک حواست هستمیدونم که میبینی...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

⁨بخشی از وصیت نامه شهید حاجی‌زاده:بسم الله الرحمن الرحیمشکر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط