آنقدر حظ میکنم بانو صدایم می کنی

.
آنقدَر حَظ میکنم "بانو" صدایم می کنی
یا که خاتون تمام قصه هایم می کنی

دست در گیسوی من، با شیطنت های لبت
قند را، هم صحبت ِ فنجان چایم می کنی

هرزمستان وقتی از سرما تنم یخ می زند
با تن مردانه ی خود آشنایم می کنی

تو همان غارتگر معروف آتش پاره ای
بر دلم آتش زدی، حالا رهایم می کنی؟

من دلم طاقت ندارد، قصه را پایان بده
بی وفا! امشب چه با این بوسه هایم می کنی؟
.
دیدگاه ها (۳۱)

#جشن_شهریورگانشهریورگان یا آذر جشن از جملهٔ جشنهای دوازدگانه...

#قباد_دوم#ساسانییا #شیرویه یا #کواذ  از ۲۴ فوریهٔ سال ۶۲۸ می...

#هفت_گنج_خسروپرویز «هفت گنج» یا عجایب بارگاه خسروپرویز بارها...

#شیرینشیرین شخصیت تاریخی با وجههٔ داستانی و از معشوقه‌های مش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط