هیچکس درد را دوست ندارد

هیچکس درد را دوست ندارد،
زجر کشیدن را دوست ندارد...
اما انگار من به طرز عجیبی خودآزارم!!!
یک روز دردی افتاد به جانم،
یک چیزی دوید زیر پوستم،
رسید به مغز استخوانم...
دردش شیرین بود!
مثل یک بوسه عمیق و طولانی...
من راضی نبودم به درمان این درد!
من دوست داشتم
این درد دیوانه کننده را...
من عادت کردم به آن چیز لطیفی که بین سلولهایم رشد می کرد،
تقسیم می شد،
تکثیر می شد!
من گریه های وقت و بی وقت،
تپش های معنی دار قلبم
از دیدن یک "او"
بغض های شبانه ،
هق هق های توی بالش...
من این بیماری لاعلاج!
این توده ی بدخیمی که کل تنم را گرفته...
من این درد دوست داشتنی که قصد جانم کرده را دوست دارم...
اصلا خدا مرا ساخته
برای اینکه عاشق یک "او" باشم
دیدگاه ها (۱)

ای #خدا #یار من آنجاست ، حواست باشد؛#او نشان کرده ی اینجاست،...

ﭼﻮݧ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺎ ڪـــــــــــہاز ﺷﺒﻨﻢ ﻫﻮﺍے ﻋﺸﻖ مےﮔﯿﺮﻧﺪﻭ ﭼﻮݧ ﮔﻠﻬﺎ...

سرخی سیب لبت را هوس گاز گرفتن دارم زیر باران نگاه تو فقط می...

ما برایِ عاشقِ مَردی شدننیازی بـه تیپُ چهره یِ فوق العـاده، ...

hyunjin

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط