بوسید سرم را که بگوید نگران بود

بوسید سرم را که بگوید نگران بود
دنبال کسی بود که خود غافل از آن بود

دل بود و گرفتار وفایی که به سر نیست
من بودم و یاری که دلش با دگران بود

هرشب جگرم سوخت از این عشق خیالی
این سیل جگرسوز که از دیده روان بود

من ساکن کوی توام و از تو چه دورم !
میسوزم از این عشق که در برزخ جان بود

هرچند بگویم که تو را دوست ندارم
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان بود
دیدگاه ها (۱)

یکی در حسرتِ بوسه زِ یارشیکی شاکی زِ تبخالِ نِگارشخدا، آنکس ...

💕 ڪَاهی یڪی #میشہ_ٺمام_زندگیٺ_ٺمام_هسٺیٺ_ٺمام #جونٺ💕 💕 فڪ...

غرق در آغوش تو پرواز میچسبد به منبا صدایت ناله ی شهناز میچسب...

گاهی نیاز داری به یک آغوشِ بی منتکه تو رافقط و فقطبرای خودت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط