خانم اجازه هست که در قصه ای جدید

خانم ! اجازه هست که در قصّه ای جدید

تصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید ؟ !
.
.
آخر تو هیچ وقت قدیمی نمی شوی

مانند آرزوی خرید لباس عید
.
.
آخر تو . . . بگذریم ، چه تغییر می کند ؟

اوضاع ما دو تا پس ازین مدّت مدید
.
.
آنروز ـ یادم است ـ زنِ دستهای تو

بد جور مردِ دست مرا کرد نا امید
.
.
هی نبض دستهای من آنروز می نشست

هی پلک چشمهای من آنروز می پرید
.
.
یادم نرفته است که در قاب عکسِ حوض

پوشیده بود عکس تو پیراهن سپید
.
.
یادم نرفته است که لبهای قرمزت

خون

چکّه

چکّه

چکّه

شد از چاقویم چکید !
.
.
من فکر می کنم که تو را دفن کرده ام

در گوشه ی حیاط کنار درخت بید
.
.
من فکر می کنم که شبی سبز می شود

از خون چشم های سیاهت زنی جدید!
.
.

آ‌ب و گلاب ، دسته گل صورتی و سرخ

امروز هم سلام !  زن لاغر سپید !
.
.
آیا اجازه هست در این قصّه ی جدید

تصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید ؟
دیدگاه ها (۷)

#ideal#nothing#dream#!..

همیشه اول فصل بهــــار می خندم.تو دیده ای چقدَر بی قرار می خ...

ﺗـﮧ ﺍﺗـﻮﺑــﻮﺱ ؛ﺁטּ ﺻــﻨﺪﻟـﮯ ﺁﺧــﺮ ؛ﮐـﻨــﺂﺭ ِ ﺷـﯿـﺸـﮧ ؛ﺑﻬــﺘﺮ...

بانوچرا اشکهایت را هر روز پاک کنی....کسی که باعث گریه ات میش...

"همزن " و "آبمیوه گیری" ام را از هم جدا کردم .زن و شوهرند و ...

رمان سوکوکو _ پارت 15

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط