خانوم راننده اسنپ کلافه و پریشان از روزگار بود کمی شوخی

خانوم راننده اسنپ کلافه و پریشان از روزگار بود، کمی شوخی کردم. بعدش شروع به جک گفتن کرد. میخندید و قبل از هر جکی میگفت: این دیگه آخریشه‌ها، لطفا ازم نخواه یه جک دیگه بگم و بعد چند دقیقه، نمیتوانست تحمل کند و جک بعدی را میگفت و باهم می‌خندیدیم و چقدر حس خوبی بود.
دائم هم می‌گفت: شغل من این نیستا، من پرستارم....
داشتم پیاده میشدم گفت: جک‌هام خوب بود بی‌احترامی که نکردم؟
گفتم: عالی بود.
وقتی شنید، چشمانش چه برقی می‌زد....

با آدمهای #برونگرای وابسته به پاداش اجتماعیِ تنها و رنجور(Reward dependence)، باید خیلی مهربان بود. آنها آدمهایی‌اند که گاه با یک لبخند، تعارف یک توت، طعم یک گیلاس غریبه‌ی گذری، یک پیامک، لیوان آبی نخواسته، یک قطره بارانِ ابری در روز غمگین پاییزی، تماسِ دستی گرم روی شانه‌های افتاده، تعارف یک دستمال کاغذی برای پوشاندن صورتی گریزان از دنیا، تک ترمز ماشینی پای عابری گم شده، دلگرمی کوتاه املاکی‌ای به مشتری بی‌سرپناه، لبخند آخر یک ویزیت، بلند شدن به پای یک مسافر....
ممکن است از لبه‌ی پرتگاه زندگی برگردند. در دنیای روان، قیمت اتفاقات بسیار متفاوت از دنیای جسم است و گاه قیمت یک #لبخند، همه‌ی زندگیست...

#از_اینا_باش
#انسانیت
#مهربان_باشیم
#دلنویس_شخصی


#Setareh_baroon
#Hamisheh_sabz
#Mistress_of_the_Moon
دیدگاه ها (۰)

❪بالاخره در زندگی هر آدمی؛یک نفر پیدا می‌شود که بی‌مقدمه آمد...

آدمیزاد هشتاد درصد بدنش آب است؛من می‌گویم اشک است،اشک خیلی چ...

«من و تو هر دو غريبيم و آشنایِ سكوت؛ خوشم به اينكه غمی با #ط...

#طو عطر آگین ترینشعرِ حضوریدر لحظه های دلتنگی#بنام_عشقدوست د...

گرچه دل کوچکت غمِ بسیار دارد،اما تو با غم هم زیبایی...💫#ستار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط