پارت سیزدهم
پارت سیزدهم 🍷🖤✨️✨️
دازای به چویا نزدیک میشه °
دازای : میدونی چیکار کنی دیگه
اینا با تو اون یارو ام بسپور به من
چویا : هعی فک نکن تو رو با اصله کاری ول میکنم خودم میرم دنبال نخود سیا ها
هرچی بشه من باید اون یوسامورو لعنتی تیکه تیکه کنم گرفتی ؟
دازای : باشه بابا نترس آخر سر میدم خودت نفلش کنی
چویا پاشو به زمین میکوبه و با جاذبه تعادلشونو بهم میزنه °
بیشتر سربازا رو زمین میوفتن °
بعد یه گرد باد جاذبه ای درست میکنه و نصفشون میرن رو هوا°
چویا : آهای نفله هااا فک کردین حریفه من میشین
دازای از این فرصت استفاده میکنه و وقتی میبینه سربازا حواسشون به چویا پرته و متوجهش نیستن میره تا یوسامورو از پشت غافلگیر کنه و موهبتشو خنثی کنه تا چویا بتونه کارشو بسازه°
داشت از پشت به صندلی یوسامورو نزدیک میشد که یهو یه زن با لباسای قرمزه بلند و کته مشکی که یه گل رز قرمز رنگ هم دستش بود در حالی که رو هوا معلق بود جلوش سبز میشه°
زن : آهای بچه جون کجا یا این عجله
دازای ( تو ذهنش ): لعنتی این دیگه از کجا اومد
زن : فک کردی میزارم اینجا هر کاری خواستید بکنیدد
خار های رزه وحشییییی
یهو از درو دیوار ریشه های سبز رنگه خار دار بزگی سبز میشه °
زن : این موهبت منه
من با رزای وحشی قشنگم همتونو نابود میکنم
یکی از خار ها به طرف دازای میاد °
دازای با موهبتش خنثاش میکنه°
زن : لعنتی پس تو ضده موهبتی
خیله خب پس باید خودم کارتو بسازم
یه تیزی بلند طلایی از تو کتش در میاره °
بیا جلو ببینم حریفم میشی یا نهههه
دازای به چویا نزدیک میشه °
دازای : میدونی چیکار کنی دیگه
اینا با تو اون یارو ام بسپور به من
چویا : هعی فک نکن تو رو با اصله کاری ول میکنم خودم میرم دنبال نخود سیا ها
هرچی بشه من باید اون یوسامورو لعنتی تیکه تیکه کنم گرفتی ؟
دازای : باشه بابا نترس آخر سر میدم خودت نفلش کنی
چویا پاشو به زمین میکوبه و با جاذبه تعادلشونو بهم میزنه °
بیشتر سربازا رو زمین میوفتن °
بعد یه گرد باد جاذبه ای درست میکنه و نصفشون میرن رو هوا°
چویا : آهای نفله هااا فک کردین حریفه من میشین
دازای از این فرصت استفاده میکنه و وقتی میبینه سربازا حواسشون به چویا پرته و متوجهش نیستن میره تا یوسامورو از پشت غافلگیر کنه و موهبتشو خنثی کنه تا چویا بتونه کارشو بسازه°
داشت از پشت به صندلی یوسامورو نزدیک میشد که یهو یه زن با لباسای قرمزه بلند و کته مشکی که یه گل رز قرمز رنگ هم دستش بود در حالی که رو هوا معلق بود جلوش سبز میشه°
زن : آهای بچه جون کجا یا این عجله
دازای ( تو ذهنش ): لعنتی این دیگه از کجا اومد
زن : فک کردی میزارم اینجا هر کاری خواستید بکنیدد
خار های رزه وحشییییی
یهو از درو دیوار ریشه های سبز رنگه خار دار بزگی سبز میشه °
زن : این موهبت منه
من با رزای وحشی قشنگم همتونو نابود میکنم
یکی از خار ها به طرف دازای میاد °
دازای با موهبتش خنثاش میکنه°
زن : لعنتی پس تو ضده موهبتی
خیله خب پس باید خودم کارتو بسازم
یه تیزی بلند طلایی از تو کتش در میاره °
بیا جلو ببینم حریفم میشی یا نهههه
- ۴.۵k
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط