ای پر از عاطفه در قحط محبت با من

ای پر از عاطفه در قحط محبت با من
کاش می شد بگشایی سر صحبت با من

هیچ کس نیست که تقسیم شود در اینجا
درد تنهایی و بی برگی و غربت با من

از خروشانی امواج نگاهت دیریست
باد نگشوده لبش را به حکایت با من

خواستم پر بزنم با تو به معراج خیال
آسمان دور شد از روی حسادت با من

بعد از این شور غزلهای شکوفا با تو
بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من

گرچه کوچیدی از این باغ ولی خواهد ماند
داغ چشمان تو تا روز قیامت با من . . .

#جلیل_صفر_بیگی
دیدگاه ها (۲)

به زندان می‌برد زنجیر گیسویت اسیران راو چشمانت به هم زد خشکی...

نبر آن چای به رقص آمده در سینی راکه بریزی به هم آن مجلس نفری...

باید این فاصله ها با تو به پایان برسدتا که این بغض فرو خفته ...

برای نغمه ی شور تو چنگ لازم نیست برای صورت بور تو رن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط