از روزهای کودکی
از روزهای کودکی
چیزهای زیادی یادم نمانده.
لباسهایم
به قد کشیدن برادرم بستگی داشت
پیراهنهای گشادی
که آستینش بوی گریه میداد.
از روزهای مدرسه
چیزهای زیادی یادم نمانده
جز مشقهای همکلاسیهایم "آن مرد در تیر باران آمد"
جز زمزمهی همکلاسیهایم "باز موشک
با گلوله
میخورد بر بام خانه"
از بازی های کودکی اما
چیزهای زیادی یادم مانده
ما "قائم باشک" دوست داشتیم
هواپیماهای دشمن "قائم موشک"
یادم هست
یک شب
روی زانوهای مادرم چشم گذاشتم
پدر زیر آوار پنهان شد
خواهرم زیر خمپاره
چیزهای زیادی یادم نمانده.
لباسهایم
به قد کشیدن برادرم بستگی داشت
پیراهنهای گشادی
که آستینش بوی گریه میداد.
از روزهای مدرسه
چیزهای زیادی یادم نمانده
جز مشقهای همکلاسیهایم "آن مرد در تیر باران آمد"
جز زمزمهی همکلاسیهایم "باز موشک
با گلوله
میخورد بر بام خانه"
از بازی های کودکی اما
چیزهای زیادی یادم مانده
ما "قائم باشک" دوست داشتیم
هواپیماهای دشمن "قائم موشک"
یادم هست
یک شب
روی زانوهای مادرم چشم گذاشتم
پدر زیر آوار پنهان شد
خواهرم زیر خمپاره
- ۷۱۰
- ۱۵ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط