زندگی سیاه پارت
زندگی سیاه پارت ۱
کیم یوجونگ
امروز روز اول مدرسه هست و من خیلی استرس دارم.
خیلی میترسم چون ممکنه همه من رو بخاطر اینکه روی ویلچر
میشینم مسخره بکنن!
کیفم رو بر میدارم و میرم سمت مدرسه.
مدرسه خیلی نزدیک بود پس سریع رسیدم ، داخل مدرسه خیلی شلوغ بود تصمیم گرفتم خیلی سریع برم سر کلاسم تا اینکه چشمم به یک پسره خوشتیپ به اسم سونگ کانگ افتاد. اون خیلی خوش نیپ بود و من محوش شدم تا اینکه اومد جلوم و زانو زد گونه هام قرمز شده بود تا اینکه سونگ کانگ بهم گفت:(تو دانش آموز جدیدی درسته؟)
کلم رو تکون دادم مدتی بعد صدایی از بلندگو اومد که میگفت باید بریم سر کلاس هامون من سریع تر رفتم سر کلاس و اخرین نیمکت نشستم
هر دقیقه کلاس پر جمعیت میشد. معلم وارد کلاس شد و گفت:کتاب های علوم روی میز.
چشمش به من افتاد و اسمم رو صدا زد
کیم یوجونگ
امروز روز اول مدرسه هست و من خیلی استرس دارم.
خیلی میترسم چون ممکنه همه من رو بخاطر اینکه روی ویلچر
میشینم مسخره بکنن!
کیفم رو بر میدارم و میرم سمت مدرسه.
مدرسه خیلی نزدیک بود پس سریع رسیدم ، داخل مدرسه خیلی شلوغ بود تصمیم گرفتم خیلی سریع برم سر کلاسم تا اینکه چشمم به یک پسره خوشتیپ به اسم سونگ کانگ افتاد. اون خیلی خوش نیپ بود و من محوش شدم تا اینکه اومد جلوم و زانو زد گونه هام قرمز شده بود تا اینکه سونگ کانگ بهم گفت:(تو دانش آموز جدیدی درسته؟)
کلم رو تکون دادم مدتی بعد صدایی از بلندگو اومد که میگفت باید بریم سر کلاس هامون من سریع تر رفتم سر کلاس و اخرین نیمکت نشستم
هر دقیقه کلاس پر جمعیت میشد. معلم وارد کلاس شد و گفت:کتاب های علوم روی میز.
چشمش به من افتاد و اسمم رو صدا زد
- ۴.۰k
- ۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط