مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁸⁴
فلش بک به خونه نامجون*
&لانا خوبی؟(نگران)
+اره (اروم ناراحت)
☆ سلام کوک سلام زن داداش
+_سلام
♡ چیشد؟
_ هیچی فشار عصبی بهش وارد شده بود
~ حالا بیا یکم روی کاناپه بشین
+باشه
نشست*
_ بچه ها ما فردا ساعت هشت میریم فرانسه
& فرانسه چرا داداش؟
_ لانا پدربزرگش فوت کرده
☆~♡& خدا رحمتش کنه
+ممنون
☆ باشه اشکالی نداره خودم میرسونمتون فرودگاه
_ممنون فقط چیزه جیمین تو با ماشین من برو سئول
#باشه
_خب بریم بخوابیم ساعت سه صبحه
~☆♡# باشه
_ لانا توهم باید بخوابی
+هومم
کوک کمک کرد لانا پاشه*
+خودم بلند میشم عمل نکردم که
_باشه
پشت لانا راه میره*
ویو کوک
همه خواب بودن.. فقط من بیدار بودم... داشتم به پدربزرگ لانا فکر میکردم..مثل اینکه خیلی مهربون و دوست داشتنی بود.. زمانی که لانا روز اول داشت میرفت مدرسه پدربزرگش همراهش اومده بود.. خیلی خونگرم بود
چشمام رو هم بستم و سیاهی...

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۲)

مروارید آبیPart ⁸⁵ویو لانابا صدای اروم کوک از خواب بیدار شدم...

مروارید آبیPart ⁸⁶ویو لانا بعد جمع کردن سفره کوک همراه جیمین...

مروارید آبیPart ⁸³ویو لانا صدای نامعلومی میشنیدم که به مرور ...

مروارید آبیPart ⁸²ویو لانابا سر درد خیلی شدید چشمام و باز کر...

{مافیای من }{پارت 1}ویو جیمین صبح ساعت ۶ با صدای آلارم گوشی...

منو ته باهم نامزد کردیم (با ذوق)جیگو از روی تخت میاد پایین و...

پارت۸کوک. باشهالان بهتریدکوک. آره ممنون(بچه ها یاد آوری کنم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط