آسمان آبی تر

آسمان ‌، آبی تر ،
آب ، آبی تر ...

من در ایوانم ‌،
رعنا سر حوض‌ ،
رخت می شوید رعنا.

برگ ها می ریزد.


مادرم صبحی گفت‌:
موسم دلگیری است‌.

من به او گفتم‌:
زندگانی سیبی است ‌،
گاز باید زد ، با پوست‌.

زن همسایه در پنجره اش ‌،
تور میبافد ، می خواند.

من «ودا» می خوانم ‌،
گاهی نیز
طرح میریزم ؛
سنگی ‌، مرغی ، ابری...

آفتابی یکدست‌
سارها آمده اند
تازه لادن ها پیدا شده اند.

من اناری را ، می کنم دانه‌ ،
و به دل می گویم‌:
خوب بود این مردم ‌،
دانه های دلشان پیدا بود.

می پرد در چشمم آب انار ،
اشک می ریزم‌ ،
مادرم میخندد
رعنا هم‌...

#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۹)

" ﺩﻟـﻢ "ﺑﻬــﺎﻧﻪ ﯼ " ﺗـــﻮ " ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ !ﺗــــﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧــﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ...

همیشه، ساده از کنار ساده ترین لحظاتمان گذشتیم،از چای خوردنها...

وقتی میگویم " زن ها "منظورم واقعاً زنهاست !.همانهایی که بینی...

قرار بود با سواد شویمیک عمر صبح زود بیدار شدیم... لباس فرم پ...

#آسمان، آبی‌تر،#آب آبی‌تر.من در ایوانم، رعنا سر حوض.رخت می‌ش...

آسمان، آبی‌تر،آب آبی‌تر...من در ایوانم، رعنا سر حوض.رخت می‌ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط