بنشین گرد سفر را بتکان حرف بزن

بنشین ..گرد سفر را بتکان ، حرف بزن
نفسی تازه کن و شعر بخوان ، حرف بزن

مثل سوغاتِ سفر ، خاطره ها را کم وبیش
در بیار از دلِ تنگِ چمدان ، حرف بزن

خندهٔ گرم پُر از حوصله را باز بریز
روی لب های زنی دل نگران ، حرف بزن

بنشین تا که بنوشیم لب حوضِ قدیم
چای لیمو و گلِ گاو زبان ، حرف بزن

هرکسی درحق ما ، هرچه بدی کرد ، گذشت.
بیخیالِ دگران . ازخودمان حرف بزن

*******

تونبودی که ببینی چقَدَر سخت گذشت
مُردم و زنده شدم بی تو... بمان ، حرف بزن


منیژه_درتومیان
دیدگاه ها (۱)

این چه حالی ست که چشمم به تو تا می افتدزندگی از نفس و از تک ...

بـرای عـاشقـی،نـباید یـک شخصِ مـتفاوت را دوست داشت…بـلـکه بـ...

میزنم سبزه گره تاگره ای واگرددسالمان سال ظهور گل زهراگرددمیز...

حسین جان؛جای سبزه، بر ضریحت می زنم دل را گرهبخت من پایین پای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط